پرچنان

متن مرتبط با «سبلان» در سایت پرچنان نوشته شده است

سبلان

  • چند روز گرمای تهران و بی برقی ایران و در نتیجه تعطیلات ناگهان، به پست ما که برنامه ریزی شهر سرعین و قله سبلان کرده بودیم، خورد و قله ای بسیار شلوغ را صعود کردیم. قله و مسیر بقدری شلوغ بود که گویی بی آرتی در بین راه خراب شده باشد و مسافرانش در نتیجه خالی و یا در مترو انتهای خط گشوده شده باشد و حجم زیادی مسافر خالی کرده باشد. اما هوا سرعین عالی و در گرمای این روزهای ایران ما کاپشن پوش بودیم. سرعین برای تُرک های آن منطقه شبیه کعبه است، یادم می‌آید کودک که بودم و آجانم ( پدربزرگم) مشتاق بدان و از همان کودکی به این شهر می رفتیم. آن ده نسبتا بزرگ آن زمان کجا و این شهر نسبتاً کوچک اکنون کجا؟ احتمال میدهم این دوست داشتن این شهر به واسطه گرمای آبگرم ناشی از حرارت ماگمای زمین یک اثر ژنی بر مردمان آن خطه گذاشته باشد و به این دلیل هنوز این شهر را بسیار دوست دارند. سرعین شهر خوردن و خوراک و یله شدن در آبگرم است و اگر قله سبلان و صعود بدان در برنامه نباشد احتمالاً با اضافه وزن به شهر خود بازگردی. باری نزدیک قله شده و سنگ مهراب را پشت سر گذارده بودیم، اولین بار است که با سرو‌چمان به این ارتفاع آمده ایم و حس و حال خوبی دارم.به گمانم قله سبلان به واسطه دریاچه آبی و درخشانش، زیباترین قله ایران باشد. زیر لب بابت شلوغی مسیر و قله که انتظار آن را از این جبهه صعود اصلأ نداشتم، میکردم که با این صحنه مواجه شدم: زنی نسبتا چهار شانه با موهای به رنگ طلایی شده بر روی تخته سنگهای مشرف بر دریاچه ایستاده بود و آواز ایران سالار عقیلی را میخواند در حالیکه جمعیتی مخاطبش نبود اما با ادا کردن هر کلمه دستها و بدنش را به نشانه این سرزمین و این خاک تکان می‌داد و کلمه های مرتبط با سرزمین را اشاره میکرد. صدایی شش دا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها