پرچنان

متن مرتبط با «سرگذشت» در سایت پرچنان نوشته شده است

سرگذشت ندیمه سیزن پنج

  • تحلیل و بررسی سیرن پنجم سریال سرگذشت ندیمه و گره زدن آن به گشت ارشادبر این گمانم شبیه ترین فیلم به فضای کشور ما سریال سرگذشت ندیمه است. از این رو می‌توان فضای کشور را با کد های این فیلم تحلیل کرد.در سیزن پنجم ما با دو دسته آدم فرار کرده روبرو میشویم که در دو شخصیت جون و مویرا قطب بندی شده اند.این قطب بندی در یک صفت بروز میکند. انتقام. اولی خواهان انتقام و نفرت و کین است و دومی اما نه، تلاشهای مدنی و امدادگری خود را دارد تا بتواند انسان های بیشتری را از درد ورنج برهاند. در واقع انتقام، دیدی کاملا فردی است و دومی اما نگاه جمعی دارد.و در آخر میبینم جون با خداحافظی و فرصت پنج دقیقه ای که از لوک میگیرد، زندگی و شوهر و فرزندی که تلاش کرد به آن برسد را نابود میکند.در واقع کارگردان این هشدار را به کسانی میدهد که به حق در فکر انتقام هستند. انتقام ریشه های خود فرد منتقم را نیز می‌سوزاند.شاید این را ما در تاریخ کشور خودمان، در ابتدای انقلاب داشتیم وقتی که سران رژیم گذشته مورد انتقام انقلابیون قرار گرفتند اما ریشه های خود انقلابیون نیز آلوده شد و وضعیت انقلاب به این وضعیت چهل سال بعدش که پر از فسادهای مالی و تباهی است رسیده است.در واقع نویسنده میخواهد نشان دهد کسی که نتواند نفرت و خشم خود را مهار کند و در فکر انتقام بماند، زندگی روتینی که می‌توانست داشته باشد را نیز باید قربانی کند.اما این سریال و این قسمت سیزن نکته مهم دیگری نیز داشت، این که انتظار نداشته باشیم کسانی که مورد آزار و اذیت عظیم قرار گرفته اند به راحتی با چند جلسه درمانی، سالم و روان پاک شوند. و به جامعه این هشدار را میدهد که اجازه ندهد که افراد و شهروندان معمولی اش دچار این رنج ها شود چرا که آنها پس از بازگشت به جامعه, ...ادامه مطلب

  • خانه دوست کحاست ( روز ششم کوه خواجه و سرگذشت بشر)

  • از دور یک ارتفاع سیاه خود نُمایی میکرد. به نزدیکی کوه رسیدیم، کوهی با سنگهای سیاه و یک تکه.با ماشین به بالای کوه رسیدیم. تا چَشم کار میکرد، دشت بود و دشت. و این کوه تنها نقطه مرتفع منطقه بود. راستش تا به حال کوهی در وسط دشتی، این چنین یکه و تنها ندیده بودم.تنها بود و با همه چشمانش به دشتی که روزی آب هامون،دور تا دور دامنش را فرا می‌گرفت می نگریست. در اسطوره هست که نطفه زرتشت در این دریاچه بود و روزی که مادر او تن به آب زد، حامله شد. اسطوره ای چون عیسی. کمی دقیقتر.اواخر هر سال و ایام عید، گویی آب هامون دوباره به پای کوه میرسد.قدم بر سطح کوه گذاشتم. اولین چیز که نظرم را جلب کرد، سنگ مسلخ و سنگ سیاهی بود که خون ریخته شده قربانی ها آن را سیاه تر نُموده بود.در آثار مذهبی آن قدم زدیم و سپس به کهن, ...ادامه مطلب

  • کوه خواجه و سرگذشت بشر

  • از دور یک ارتفاع سیاه خود نُمایی میکرد. به نزدیکی کوه رسیدیم، کوهی با سنگهای سیاه و یک تکه.با ماشین به بالای کوه رسیدیم. تا چَشم کار میکرد، دشت بود و دشت. و این کوه تنها نقطه مرتفع منطقه بود. راستش تا به حال کوهی در وسط دشتی، این چنین یکه و تنها ندی, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها