با مامان مشغول تهیه یاغ از چربی گوسفندی هستیم. این عمل، فرایندی چند ساعتی است. بعد از خُرد کر و چرخ کردن و انداختن در قابلمه و حرارت دادن، کم کم بوی آن بلند میشود. بو و عطر برای من کارکردی عجیب دارد، به ناگهان مرا به عمق خاطراتم میبرد.یاد آخرین ساعت و شبهای عید قربان میافتم که کارهای گوسفند قربانی انجام شده است و آخرین کار آن آب کردن دنبه گوسفند بود بو مرا میبرد به ماکارونی های چرب و چیلی ملوس( مادر بزرگم) که از گازماق( ته دیگ) آن یاغ( روغن) شُره میکرد.به مامان نگاه میکنم و لبخند میزنم. او هم لبخند میزند.به مامان سخنی از سروچمان میگویم: اینکه اگر کاری ، غذایی، خوراکی، هنری را با هم انجام دهیم و درست کنیم از آن لذت بیشتری میبرد.گویی لذت در با هم کار کردن و خَلق کردن است. احساس لذت با هم بودن بدست نمی آید، بودن در کنار هم معنا نمی شود، جز انجام دادن کاری مشترک. کاری که نیاز و مکمل و متمم هم باشی. اینگونه لذت در حضور کشف میشود. مزه میشود. لوس میشودشاید به همین خاطر است که این بو مرا به سالهای دور برده است که از صبح کله سحر فرآیندی جمعی شروع میکردیم و تا آخر شب تامام میشد. صبح جمعه ایست که هواشناسی هشدار نارنجی اعلام کرده و کوه نرفته ام، اما باز هم، هنوز دلم نمی آید صبح را بخوابم و سپیده صبح گاهی را از دست بدهم. پس قبل تولد آفتاب بیدار میشوم. نه از این بابت که عادت کرده ام. از این جهت که روز زیباست، و برای من زیباترین و لطیف آرین و ناز ترین زمان روز است و میلیون ها و میلیارد ها سال نخواهم بود و نخواهم دید، پس، از چند روز زندگی از این درنگ استفاده کنم و لذت تماشا را از دست ندهم.و خوشا صبح گاهی که با دویدن و گفتوگو با دوست بی آغازد.https://t.me/parrchenan Adbl, ...ادامه مطلب