پرچنان

متن مرتبط با «وانتی» در سایت پرچنان نوشته شده است

وانتی

  • با توجه به این فضای کشتاری که این چند روز در فضای خاورمیانه از افغانستان تا مدیترانه هست و پندارم را به خود مشغول کرده خیلی دل و دماغ نوشتن نداشتم. پوزش از دیر به روز رسانی پرچنان. این هفته دو اتفاق جالب برایم پیش آمد که هر دو در دسته روایت های وانتی ام جا می‌گیرد: روایت اول: بار را زدیم و سوار ماشین شدیم. پسر خوش برخورد و سرزبان دار و مودبی بود و بلافاصله گفت‌وگو را با هم شروع کردیم. بر روی پل ورودی به سمت امام علی بود که متوجه شدیم هر دو هم رشته هستیم و یک رشته دانشگاهی را خوانده ایم. رشته ما کم رونق است و این برای بار اول بود که با چنین مشاهده ای روبرو میشدم و تا دقایقی بعد متوجه شدیم هر دو در سازمان بهزیستی مدتی مشغول بودیم و حتی چند نفر دوست مشترک داریم. اجازه دهید نتیجه‌گیری را پس از روایت داستان دومم بیان کنم، با هم صمیمی تر شدیم و فضای دلچسبی را در ترافیک تهران با هم گذراندیم. اما روایت دوم:وانتی آمد با سبیل های نه خیلی انبوه‌ از همان ها که قدیمی ها داشتند یعنی سبیل روی لب بالا را می‌پوشاند و دقیق انکارد میشود و از اطراف در موازی خط بینی محدود. با لهجه مخصوص تهرانی ها صحبت می‌کرد و زبان بدن خوبی داشت و حرکات دست‌هایش با مهارت مکمل حرفهایش میشد. بار را زدیم به سمت مقصد حرکت کردیم. از او پرسیدم که او را در آنلاین نرم افزار رصد میکردم مسیر متفاوتی را انتخاب کرده بود. پاسخ داد قدیمی آن محله هاست و میداند از کجا و کی و کجا بپیچد تا زودتر برسد. حرف رفت از اینکه من هم تباری از آن محله ها دارم و پدربزرگم سر همان خیابان شیشه بری داشته است. کمی فکر کرد و گفت شیشه بری برادران؟اگر گفتگو اینگونه جلو می رفت و از من پرسش میکرد نام دکانشان چه بود یادم نمی‌آمد و نمی‌دانستم اما گفتگو , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها