زمانی که شغلم اداری بود، همکار خانمی که با ما کار میکرد آمد پرده اتاق کاری مرا کشید. در این اتاق تنها من کارمند آنجا بودم.به او گفتم چرا این میکند؟ پاسخ داد رسمی تر و شیک تر است!!من اما هر روز از پنجره کوه های روبروی اتاق را میدیدم. چرایگوسفندان را که به خط شده و دامنه کوه را تراوس میکنند. در زمستان که برف، کوه را سپید پوش میکرد رد روباهی را دنبال میکردم و میدانستم لانه اش در زیر کدام خرسنگ کوه قرار گرفته است. گاهی نیز روباه با فرزندانش بیرون میزد و من از مشاهده چنین منظری روزم کوک میشداما خانم همکار گمان داشت باید پرده کشیده باشد. البته که زیر بار این اعتقاد او نرفتم و همین که او از اتاق بیرون رفت پرده ها را کنار زده و اجازه داخل شدن حجم نور آفتاب روشنایی به ظلمت اتاق دادم.این موضوع یادم رفته بود تا آنکه با این روزهای خودم و سرزمین روزگار گِره خورد.همکار جایگزینی که برای من و پس از استعفایم لحاظ کرده اند خانمی است. ایشان که آمد، شیوه ها، پرونده ها، چارتها را نشان و توضیح دادم و اتاق را به ایشان سپرده و خودم بیشتر روز در سالن اداری بودم.هنگام پایان ساعت اداری که جهت جمع آوری بعضی از وسایل شخصی به اتاق مراجعه کردم دیدم ایشان نیز پرده اتاق را کشیده بود، اتاق در تاریکی و متوسل به نور لامپ برق بود.نتیجهگیری:پوشش و حجاب تنها نمود بیرونی ندارد. به گمانم در درون و ایده و پندار و ریشه های عمیق تری نفس میکشد. این پرده کشیده نمودی از این ریشه درونی است. پوشش، لایه های بسیار بسیار عمیق تری در افکار افراد هم مرد و هم زن دارد که شناسایی آن نیاز به مداقه و خودشناسی زیادی است. این که در خیابان راست قامت و سینه ستبر گام برداری و مردمک چشمت روبرویت را ببیند یا زمین زیر پایت را؟ این که, ...ادامه مطلب