پرچنان

متن مرتبط با «چند» در سایت پرچنان نوشته شده است

مطالب این چند وقت که در اینجا نگذاشته بودم

  • پرچنان:دم دمای غروب است که از باشگاه در آمده ام و آسه سمت خیابان میرفتم. باشگاه ما داخل پارک است و فرصت داشتم خودم را تنظیم مجدد کنم. یک پرتقال پوست کندم و خوردم تا قند خونم روان شد. شنا سوئدی آخر کار تا آخرین گرم قند خونم را بلعیده بود و نیاز داشتم و اینگونه مزه آن پرتقال صد چندان میشدکنار خیابان ایستادم منتظر موتور، ترافیک اسفند ماه تهران جا برای حرکت وسیله چهار چرخ نمی‌گذارد. موتوری آمد آدرس را در یک واژه دادم و سپس اشاره به دستم کردم که دو اسکناس ده و پنج هزار تومان از آن رخ نشان میداد. اولین موتور راهش را کشید رفت اما دومی گفت بپر بالا. هنگام سوار شدن یک الهی شکر گفتم و ترک موتور فیکس شدمراننده با لحنی طعن آمیز پرسید برای بازار و کسب و کار خوب شکر گفتی ؟ گویی داغ دلی داشت از کسادی بازارش.قند پرتقال خونم را نرمال کرده بود و حوصله حرفم می آمد، دیگر لازم نبود با اشاره حرف بزنم. گفتم:برای همین نفسی که راحت دم میگیرد و بازدم میدهد ، همین لذت خوردن میوه ای و نوشیدن آبی و از همه مهم‌تر دستشویی راحتی که میآید خوبم کی آید و می‌رود راحت تر از آمدن و خواب عمیقی که شباهنگام میروم و سحرگاهان راحت از آن بر می‌خیزم. دیگر حرفی نزد، هنگام رفتن سنگک تازه ام را هم تهیه کردم.شاید باور نکنیم اما قائده اصلی مثلث زیستی ما در همین ها که بیان کردم جاری است و اینها هستند که شیمی خون ما را برای درک بهتری از زیستن بواسطه تعادل بخشیدن شیمی خون مان نشانه و نماد هستند و هر کدام که نارسا شد، نشان از چیزی، چیزی که در جسم یا روان دارد که به شکل نارسایی بروز می‌یابد برای من این الهی شکر های ناخودآگاه نشان از رضایت و راضی بودن در اوج آن لحظه ام هست. چیزیون ایستادن بر روی قله و بُرزی در دقایقی از پس ساعتها, ...ادامه مطلب

  • تحلیلی چند از رمان موزه معصومیت

  • رمان موزه معصومیت نوشته اورهان پاموک کتاب را چند سال پیش مرحوم حمید یکی از یگانه ترین دوستانم که فقدانش را گاهی به گونه ای حس میکنم که گویی کسی گریبانم را تنگ گرفته، امانتم داده بود و اما مُرد و نشد بهش پس بدهم و پیرامون اش ساعتها در وقت خلوتی شیفت گفتگو کنیم.رابطه‌ی من با رمانی که گرفته باشدم اینگونه است که گویی جزئی از آن می‌شوم و آن را زندگی میکنم. با غمهایش غمینم و با هیجاناتش پر هیجان.رمان، آنی داشت که با آن حسی بیش تر از یک رمان معمولی گرفتم، گویی به شخصیت کمال خان داستان نزدیکی یا قرابتی داشته باشم. اواسط کتاب که می رسیم فصل فصل کتاب را می‌بندم و میروم در اعماق خیال خود. در همین فضا هستم که کارتی از لای صفحات کتاب به زمین می‌افتد. میبینم دست خط حمید است و شماره چند مرکز و همکار سابق بهزیستی را نوشته است. دیدن دست خط کسی که نیست، آن نزدیکی که دیگر نه حتی دور که گم است را نمیدانم تجربه کرده اید یا نه! تو را در مرز درون و پنداره هایت حتی رها نمی‌کند. باری تحلیلی مختصر بر رمان معمولاً تلاش میکنم لایه های اولیه داستان را اول دریابم ضمن آنکه نشانه گذاری و نماد و استعاره بسیار در لایه های زیرین تر رمان وجود دارد و آن را خواندنی تر میکند.موضوع رمان، سبک زندگی است. زیستن است. ما می‌خواهیم در کدام جهان و نگاهی زیست کنم؟ در جهان اصالت، اصیل بودن، با همه شئونی که در فرهنگ عامه از آن تعریفی نسبتاً مشترک دارند؟ وجه بارز جهان اصالت آن است که قضاوت و تفسیر دیگری- دیگران از تو، از زن تو، از کیف دستی تو، از خانه تو ، از آدرس خانه تو، از ماشینی که بر آن سواری و...، مهم است، بسیار مهم است و اثر گذار در روانت و احساس خوشبختی که در خواهی یافت این نگاه دیگران اثری کاملا مستقیم دارد. و دومْ, ...ادامه مطلب

  • چند نکته

  • پیرامون عمامه پرانی و چند نکته.نخست آنکه این حرکت نیز به گمانم یکی از دیگر از نشانه های ریشه های مشترک هر دو طرفین دعواست، یعنی هم معترضین و هم مدافعان وضع موجود. چرا که برای من تداعی کننده همان خشونتی است که در انقلاب پنجاه هفت در حق ساکنان شهر نو و سواکی ها و مسئولین ارشد رژیم گذشته روا داشتن است، منتها از لونی دگر.دوم آنکه در گفتگو و پی‌گیری گفتگو هایی که این روزها می‌خوانم، به شواهدی رسیده ام که آن دوستان خارج نشین یا بیرون از مرزهای ایران گویا با دیده تسامح با توجه به دلایل حتی تا حدودی منطقی به این موضوع ( عمامه پراکنی) می‌نگرند. در واقع روی سخنم با این دوستان و عزیزان است. اینکه متأسفانه زاویه دید و نگاه این عزیزان تنها، شبکه های مخالف سیستم حاکم است. و به حق نیز امکان اعتماد به روایت حکومتی ندارند چرا که بیشترین آسیب را از همین سیستم بخصوص در ساقط شدن هواپیمای اکراینی دیدند و امکان آن را برای خود که شاید یکی از آنها میشد باشند بیشتر یافتند و در نتیجه همدلی بیشتری داشتند.اما اجازه دهید بر این موضوع بیشتر دقیق شویم. به نظرم جامعه و فضای کلی اعتراضات آنگونه که این رسانه ها تصویر میکنند نیست و برای این دوستان خارج نشین، آن رسانه ها، رهزنی میکنند .آنها و بسیاری از مردم داخل سرزمین، با دیدن تصاویر خشونت آمیز سرکوبگرانه، حسی از خشم و سپس کین بدست می‌آورند و از این رو به خشونت ها و امکان خشونت های بیشتر که عمامه پرانی یکی از آنهاست با دید تسامح عبور میکنند.( این سخن حتی جای تحلیل های روانشناسی، جامعه شناسی مهاجرتی و... دارد که فعلا از آن عبور میکنم)چند توصیه به دوستان:خبر را به صورت شنیداری و نه تصویری دنبال کنند( من خودم هر صبح از طریق اخبار پنجاه و پنج دقیقه بی بی سی و دا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها