تابو

ساخت وبلاگ
پرچنان:
خانمی تماس گرفت بر صدایش بسیار مسلط بود. مشاوره میخواست، تا آمدم تلفن صدای مشاوره را بدهم، گفت دو هفته پیش افکار خودکشی داشته است و مدتیست چیزی خوشحالش نمیکند.
 و... کمی درنگ کردم، گفتگو را ادامه دادم، تا کاملا به سمت مشاوره، خود خواسته متمایل شود. از نامزدش گفت که، عاشقش بوده و اکنون شیشه ای شده است. اینکه اگر اینگونه نمیشد، با او ازدواج میکرد. 
« میخواستم خانه بخرم، صد میلیون کم داشتم، او بهم داد، صد میلیون برای او همه زندگیش بود، البته به مرور پسش دادم»
از او خواستم به همین نکته بیشتر توجه کند و نگاه ««انتقادی»» به آن داشته باشد. 
« تو جای او بودی اینکار را میکردی؟»
مکس میکند و پاسخ منفی میدهد. 
بیان میکنم:«گویی کسی که رفتارهایی این چنین سرد و داغ دارد پتانسیل رفتارهای بعدی هم دارد. رفتاری مثل مصرف شیشه».
به فکر فرو رفت و گفت تا به حال از این زاویه نگاه نکرده بوده است. در نهایت تلفن صدای مشاور را دادم.
 دوست داشت، تنها با « صدا» روبرو باشد و نه هیچ چیز بیشتر.
 تا به حال حبیبی را این چنین در چشم محبوب، از سکه نینداخته بودم.
 این روزها ذهنم در تعریف عشق می چرخد؟ عشق و تعریف آن چیست؟ چه بسا بسیاری از نیازها را به عشق نسبت دهیم. عشق، کلک طبیعت و تکامل برای ادامه حضور ژنهاست. شاید ‌.
 مرد و زنی زنگ زده اند که سه کودک خردسال تا هفت سال دارند و گاهی تاق می‌شوند و پدر میزندشان. مادر و پدر هر دو تا هشت و نه شب سر کارند!! «پدر خود را اینگونه معرفی میکند: من آدمی بسیار آرامم. اما اینها بی نهایت شیطنت دارند.»
آیا این دو گول خورده ژنهایشان هستند؟
پادکست های تابو، کار فهمیه خضری را گوش میکنم.
تقریبا هر سه نفر دست به مغالطه های ریز و درشتی میزنند. مهمان روحانی برنامه، همه تلاش خودش را میکند که اسلام را تنها در قرآن و مفهوم اخلاقی اش و نوع ارتباط زن و مرد بیان کند و مهمان فمینیست برنامه اما به حق، در مناسبات قانونی و فقهی الزام آور معرفی میکند. آری برادر چهل سال حاکمیت اسلام، اینک از خود کارنامه قرار داده است‌. دلم برای مهمان روحانی برنامه سوخت. دیگر نمی‌توانی از اسلام، فقط از بعد اخلاقیش صحبت کند. مهمان فمینیست هم البته مغالطه داشت. باید گوش کنید تا متوجه این قسمت نوشتار شوید. وقتی که عدم رضایت زن قانونی مردی را به رابطه، تا حکم تجاوز بالا میبرد، خبر ندارد که ای بابا، این زن در فرهنگی زیست کرده و زیست میکند که نفقه میگیرد.
در قبال خدماتش، هزینه اش را دریافت کرده، پیش پیش. خانواده برابر اینگونه زیست نمیکند . نه زن داستان و نه مردش. یاد حرف بچه های شبانه روزی در هجده سالکی و هنگام ترخیص شدن و نگاه ترسانشان در مواجهه با جامعه می افتم:
« ای کاش دختر بودیم، می رفتیم زن یکی دیگه میشدیم خرجمان را میداد».

 اما عشق:
این روزها  که پای تلفنم و  با دیگرانی از پشت خط گفتگو میکنم، این جمله ذهنم را مشغول کرده که روزگاری از زبان استاد منصوری شنیدم:
عشق، مفهومی مردانه است. اگر نگاهی به طبیعت کنید خواهید دید نرها برای رسیدن به ماده ها تا پای جان حتی می جنگند.


@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 179 تاريخ : جمعه 3 اسفند 1397 ساعت: 10:54