آشغالها دوست داشتنی

ساخت وبلاگ
شیفت هستم و تلفنم زنگ میخورد. زنی گزارش دامادش را میدهد که بر روی پای نوه سه ساله اش آب جوش ریخته است.
 بعضی وقتها معطل میکنم، سیم جین میکنم ، تا تشخیص دهم تماس واقعی و حقیقی است یا خیر؟
اما اینجا نه، سریع تشکیل پرونده دادم، صدای زن، گواه صادقی بود از گزارشی صادق.
با اینکه پرونده تشکیل شده بود، اجازه دادم تا پایان فرصت زمانی تلفن، حرفش را بزند و من شنونده باشم.
ساعاتی دیگر زنگ زد.
آقا میخواهم پرونده را کنسل کنم.
انگار که ما آژانس باشیم.
«نمیشود خانم. پرونده حتما باید ارزیابی شود». حال آنکه می‌توانستم در آن نیمه شب، پرونده را اصلا به حوزه مربوطه فکس نکنم.
« دخترم نگران است که شوهرش طلاقش بدهد»!!!
گویی دل نگرانی به کودکی که پایش آب جوش ریخته شده به نگرانی درجه دوم تبدیل شد.
همدلی میکنم که ما کارمان را بلدیم، نمخواهیم «شر» افزون کنیم و در کاهش آن اقدام خواهیم کرد.
دوباره ساعتی دیگر تماس می‌گیرد.« دخترم نگران است که شوهرش طلاقش دهد، اون بچه هم کف پاش، یک ذره آب داغ ریخته شده دیگر».
«به هیچ عنوان نمیشود. حتما باید گزارش بررسی شود‌».

با خودم پرتاب شده ام به داستان زن ایرانی.( نه همه زنهای ایرانی صد البته)
زن ترسو غیر مستقل حسابگر( هر چند در اقلیت)
این زن وابسته ترسو که  در سیستم آموزش و پرورش و نهادهای تبلیغی و سازمانهای فرهنگی حاکمیتی، تنها از برای مادری قرار بود تربیت شود و گویی حتی این هدف هم محقق نشد. زنی که شجاعت در او شَکل نبسته باشد، تا حدودی استقلال نداشته باشد نمی‌تواند حتی اولین دلنگرانی اش فرزند جوشیده اش باشد. میشود دلنگران زندگی خودش و جدایی اش.  و تنهایش و چه کنم چه کنم هایش، و گریه کردن و لب فرو بستنش . باور دارم این زن که شجاع نباشد، فرزند شجاعی هم تربیت نخواهد کرد، یک فرزند پاستوریزه همونیژه ترسو وابسته شده نازک نارنجی شاید. پس، حتی نهادهای پرورشی انقلابی که به دنبال تربیت انقلابی نسل های آینده هستند نیز ناکام خواهند ماند.

 گفتمان فمنیست معقول، را در مناسبات حقوقی نباید جست، یک پله عقب تر حتی ، در چیدمان مناسبات اقتصادی، یک پله عقب تر، در پرورش دختران سرزمین، یک پله عقب تر در نگاه نقش زن در جامعه.
نگاه فقط مادری که حاکمیت با زبان بی زبانی به زن دارد حتی او را در این نقش بدلایل بالا ناکام خواهد گذاشت.
چه باید کنم،  چه باید کنی؟
اگر خواننده این نوشتار زن می‌باشد، شروع به اندیشیدن در این پله های مطرح شده کرده و در هر پله که آسیب پذیر می نمود، شروع به بازسازی مجدد آن پله کند‌. خودش را در قالب زن مثال واقعی که در بالا اشاره کردم قرار داده و ابتدا با او همدلی کند و بعد از خود بپرسد من جای او بودم، چه میکردم؟ می‌توانستم چون او رفتار نکنم؟ با چه ابزاری؟ آن ابزار ذهنی، صفتی، قانونی، حقوقی، مالی را برای خود فراهم کنید.
اگر خواننده این نوشتار مرد هستیم.
به دنبال زنانی با ویژگی هایی منفی که اشاره شد، در زندگی مان نباشیم. یا اگر چنین زنانی در زندگیمان هست، شروع به ترویج و قدرتمند نمودن آنها در ابعادی که ذکر شد باشیم.
 پی نوشت: نقاشی بزرگ این روزهای میدان ولیعصر، تنها به نقش مادری زن اشارت دارد، این نوشتار در پی این توضیح بود که زنی تنها در این نقش با توجه به مثال واقعی زده شده در روزگار امروز، در تربیت همان سه فرزند در تصویر هم ناکارآمد خواهد بود)
###

فیلم آشغال های دوست داشتنی، فیلم دوست داشتنی بود. خیلی فیلم عزیزی بود برایم. آن‌جا هم یک مادر است و یک دنیا حرف. حیف است که این فیلم را به نقد سال ۸۸ تقلیل دهیم. بسیار حیف است. منیر یعنی مادرم ایران و اگر با این استعاره جلو برویم فیلم بسیار درد غمناک شیرینی دارد. مادری که توهم به سراغش آمده و خود میداند و کمک میخواهد. مادری که یک نسلش مبارزان نستوه شکنجه شده تربیت کرد، نسلی دیگر، جنگجو وطن خواه و در نهایت نسلی مهاجر و غمگین و مِلون( نه شجاع)
 فیلمنامه بسیار قشنگی داشت. شهاب حسینی و عشق به  وصال رسیده اش سیمین را خیلی دوست داشتم. منیر را خیلی. منصور را هم. گفتگو منصور و پسر رزمنده را گریستم.
 و دلم برای آن مهاجر غمگین سه ستار زن سوخت. خییییلی
منیر تکلیفش با تاریخ مشخص نیست.
حتی ما هم.
آیا من بودم آن کیسه را میبردم یا در خانه می‌گذاشتم؟ 
پاسخ من:  با دلم تصمیم میکرفتم ونمیبردم، نه چون ناشی از توهم ضرب‌در در منزل بود، چون برایم انچه داخلش گذاشت، از صفحه گرامافون تا قابهای عکس ها به عنوان نماد تاریخی و نسلی، هنوز« دوست داشتنی » هستند.
 اما عقلم میگوید باید ببری.
منیر، من هم هستم. آدمی گیج و کمی خسته.


پیشنهاد اکیدی برای دیدن این فیلم دارم.
 لطفاً ببینید و پاسخ خودتان را بدهید. من جای منیر بودم چه میکردم؟ 
شاید بار دومی هم بروم ببینم.

@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 187 تاريخ : دوشنبه 6 اسفند 1397 ساعت: 17:00