پرچنان

متن مرتبط با «بطری» در سایت پرچنان نوشته شده است

بطری

  • پشت چراغ قرمز خواب آلود و خسته و نیمه کلافه از گرما در حالیکه شیشه های ماشین  در شعر تابستان تهران پایین بود ایستاده و منتظر چراغ سبز بودم‌ پسرکی آمد گفت شیشه را پاک کنم، با نیمه تکانی مختصر  با سرن اشاره کردم که نه نیاز ندارم. او هم از حال و روزم فهمید که از من برایش مشتری در نمیاد.نگاهی به داخل ماشین کرد و یک چیزی گفت. اینبار به کلام آمدم که نه نمیخواهم. در این گمان بودم که بر تمیز کردن شیشه اصرار میکند.دوبار با صدای بلند تری چیزی گفت و به جایی اشاره کرد. خیلی متوجه نمی‌شدم چه میگوید.  اشاره اش به بطری نوشابه خانواده پر از آبی بود که کف ماشین  یک ماهی است رها شده و در هر پیچی، لزگی برای خودش می‌رقصد.اینبار حواسم را جمع کردم که چه میگوید و فهمیدم درخواست آن بطری را دارد.همین که بطری را بهش دادم، چهره اش پر از خنده شد و جست و خیز کرد  و بالا پایین پرید و بدو با بطری جدید  سمت دیگر بچه های کار رفت.بعید میدانم با همه پولی که آن روز کار کرده بود اینگونه خوشحال شده باشد.موضوعی که پندارم را درگیر کرد، خوشحالی های کوچک دم دستی است‌.مثلاً در کوچه ای که منزل ما در آن قرار دارد، جای پارک سخت پیدا می‌شود. گاهی که خانه می‌رسیدم و جای پارک راحت جلو منزل زیر سایه درخت توت را خالی می‌دیدم ، دلم میخواست از خوشحالی پرواز کنم.نتیجه: حالا که خوشی های بزرگ در مملکت نایاب شده ، حالا که گرانی، بیزاری، بی تدبیری بیدادگر شده ، و چون به هر حال مجبور به زیستن و زندگی هستین این خوشی های خیلی ریز و بامزه را در زندگی بشناسیم و از آن  حداکثر لذت را ببریم. همه ما گویی به نوعی چون همان کودک، بی نوایم، گذر زندگی عمر را از کف می‌رباید با یک بطری هم شده ش, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها