پرچنان

متن مرتبط با «شده» در سایت پرچنان نوشته شده است

گم شده

  • هوای سرد و باران خورده صبح زود تهران به سمت شمال شهر در حرکتم که برق چیزی بر روی زمین نظرم را جلب میکند. ترمز میزنم و از روی زمین بر میدارم. یک گوشی هوشمند و روشن است که کار میکند. داخل کیف کمری ام می‌گذارد نیم ساعت بعد گوشی زنگ میخورد. بر میدارم؛: آقا این گوشی منِ:بله با دوچرخه در حرکت بودم که پیدا کردمش اکنون در لاله زارم و به سمت بالا در حرکتم. گفت اکنون با موتور حرکت می‌کند. ده دقیقه بعد زنگ می زند.: آقا پس کجایی؟اکنون در بهارم. :تو را به خدا یکجا ایست کن.گفتم جلوی بیمارستان امام سجاد می ایستم که برسد. دقایقی بعد یک موتوری دو تَرک می‌رسد. راکب در حالیکه اشک چشمش جاری بود. گوشی را گرفت بلند دعایم کرد: خدا پدرت رو بیامرزه و رفت. نفر دومی یک خنده لایت بر گوشه لب داشت.روزم ساخته شده بود و احتمالاً آنها هم. حدس میزنم دارنده گوشی از طبقه فرودست بود و با توجه به مکانی که گوشی را یافتم هیچ احتمال رسیدن مجدد به گوشی را نمی‌داد. با دوستان و آشنایانم که این داستان را روایت میکردم یکی پرسید مژدگانی هم داد؟ البته که نه.یاد دیالوگی از فیلم قهرمان اصغر فرهادی افتادم که از زبان برادر زن سابقش( محسن تنابنده) جاری شد: اون کاری که باید میکرد را کرد این‌همه تشویق و جلسه نداشت.گاهی ما رفتارهایی که باید انجام دهیم را شامل رفتاری از دایره لطف تصور کرده و آن را یک پله بالاتر از یک رفتار عادی میبینم. حال آنکه به گمانم اینگونه نیست. مراقب این تله اخلاقی باشیم. رفتارهای بایدی را مشمول لطف ندانیم.آن اضطرابی که در صدای موتور سوار بود و قسمم داد که بی ایستم گویا هنگامه گم شدگی بر همه کس عارض می‌شود. استرسی بالاتر از حد معمول.در این گونه موارد به نظر می‌رسد در سریعترین حالت ممکن بهتر است فرد را به گمشد, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها