پرچنان

متن مرتبط با «رهایی» در سایت پرچنان نوشته شده است

رهایی

  • همکارم یکهو سر از پنجره خانه ای که به بازدیدش رفته بودیم، بیرون آورد و مرا صدا زد که بالا بروم.قبل از اینکه برسم خانه شان در راه پله سوم، گفت که: پاهایش را بسته اند. وارد خانه شدم. پاهای دخترک را با سیمهای تابیده شده آهنی، برادرش بسته بود. برادر دخترک برای آنکه به پارک نرود، او را بشدت مضروب کرده بود و اینگونه اسیر کرده بود. چشم و صورتش آثار کبودی و باد داشت. هر کار کردم که با ابزارهای دم دست سیم ,رهایی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها