پرچنان

متن مرتبط با «شبهای» در سایت پرچنان نوشته شده است

شبهای روشن

  • پایان ساعت اداری بود، آماده میشدم سوار چنبر شوم ، جلو حسینیه ارشاد، با همرکابی که چند وقتیست، هم مسیر شده ایم و داستانش را قبلا گفته ام قرار گذاشته ام. همکار گفت: دارید میرید کیس بعدی؟ گفتم ، دوست ندارم به دید کیس نگاه کنم و نگاه دوستی را بیشتر می پسندم، در نوع نگاه اول، زاویه دید از بالا به پایین اتفاق می افتد و ارتباط، خدشه بر میدارد. فاصله ای بین من و او شکل میگیرد و بهم کمتر مومن خواهیم بود. ا,شبهای,روشن ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها