پرچنان

متن مرتبط با «شهر» در سایت پرچنان نوشته شده است

شهر پر دلهره

  • مدتها بود به او زنگ نزده بودم. تماس گرفتم و حال و احوال خودش و خانواده و شهرش را پرسیدم.او از دوستان جوانرودی ام بود از دوران دانشجویی.به او گفتم دل نگرانشان بودم با این حجم از خبرهای بد و مشمئز کننده که از غرب کشور می آید. باری با هم حرف زدیم و دل سبک کرد و خوشا که سلامت بود هر چند نه از بعد ترس و اضطرابی که این ده روز خانواده اش کشیده بود و می‌کشید...باری پیشنهاد دارم اگر هر کدام از ما دوستی، رفیقی، آشنایی، طرف معامله ای در آن سمت ها که خبرها ناگوار می‌رسد داریم تماس گرفته و با آنها گفتگو کنم. تا چسب انسانیتمان، یا دوستیمان، و شاید ملی که در گمانی کم رنگ و در گمانی دیگر پر رنگ شده است، پر سمبه و پر زور شود، تا این پندار که ما همه با هم هستیم در تک تکمان نسوج بیشتری یابد.https://t.me/parrchenan بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شهرداری بی کفایت

  • این مطلب را میخواستم دیروز بنویسم دیدم خیلی غر دارد، امروز ولوم غرش را پایین آورده و به روز کردم.این چند روز خیلی ها با تعجب عکس و نوشته ای که شهرداری به مناسبت کشته شدن مصطفی چمران در بیلبرد خیابان های تهران گذاشته را نشان دار کرده و پیرامونش حرف میزنند.و چند نکته از شهرداری. بعد از هک شدن شهرداری تهران از قبل از 14 و 15 خرداد تا به اکنون هنوز امکان وصل شدن به خدمات شهرداری به خصوص جهت پایان کار و صدور پروانه که توسط خدمات الکترونیک شهر انجام میشد وجود ندارد.یعنی بیش از دو هفته است که ابر شهر تهران و خدمات الکترونیکی آن رو هواست و مسئولین شهر آن قدر گستاخ و پررو هستند که چنین پلاکارد هایی میزنند. برای خرید خانه استعلام شهرداری جهت وام بانکی میخواهم و مسیولین شهرداری به جای درست کردن سیستمهایشان، می‌روند آستین بالا زده و از روی پل عابر پلاکارد نصب میکنند!! یا یک تابلو در مترو زده بودند برای روز اندیشمک که موشکهایی با پرچم آمریکا را دولت سابق عراق به سمت این شهر پرتاب میکند. این جعل تاریخ که ارتش بعثی عراق، یک ارتش مجهز شده توسط شوروی ( روسیه کنونی) است را به راحتی انجام داده و موشک های که هر کدام از ما دهه شستی ها در کودکی از آن خاطره های تلخی داریم را کشور دوست و برادر و ریفیق کنونی، یعنی روسیه ( شوروی سابق) در اختیار عراق می‌گذاشت را به راحتی جعل تاریخ میکنند.ای کاش به جای این تبلیغات و های و هوی می‌رفتند کاری که موظف به انجام آن هستند یعنی اداره شهر، را انجام می‌دادند. اما این جماعت چشم سفید بسیار پر رو تر از این حرفها هستند.به قول دوستی، تهران یتیم شده است.https://t.me/parrchenan بخوانید, ...ادامه مطلب

  • رکابیدن در شهر

  • برای رکاب زدن در شهر شلوغی مثل تهران باید یک تحلیلگر باشی. ذهنت آن ساعت، رکابیدن، در بهترین حالت خود باشد. بخصوص که اگر این مسیر از شمال به جنوب باشد و بخاطر یک طرفه بودن قسمتی از خیابان هایی که میخواهی برکابی، ممنوع این که تو اگر خود ممنوع میروی مثلا خ دربند با آن شیب تندش، یک ارزیابی از ماشینی که دارد بسمتت می آید باید انجام دهی، سرعتش، پهنایش و هوشیاری راننده اش، این که تو را دیده یا ندیده، همزمان باید حواست به ماشین های پارک شده هم باشد که یکهو از پارک در نیایند، یا از تقاطع ها که رد میشوی، حواست به ماشینی که می آید و البته به حق هم، توجهی به قسمتی که ممنوعه می آیی نیست هم باشد. این وسط اگر دیر به خیابان زده باشی و زمان عبور و مرور و رفتن دانش آموزان به مدرسه باشد، باید عامل عابر را هم لحاظ کنی. این که حواسش جمع هست و مرا میبیند؟ این که عابری که در طول خیابان میرود، قصد بناگاه رفتن به سمت دیگر خیابان و طی کردن عرضی هم دارد یا خیر؟و در نهایت یک ارزیابی از سرعت خود و ترمزت داشته باشی که اگر یکی از این عوامل، از دستت در رفت، توان ترمز کردن بموقع داری یا خیر، و چند ثانیه طول میکشد تا متوقف شوی.حال به خ اصلی رسیده ای . چها راه قدس و میخواهی تا ابتدای شریعتی بروی. خیابان خلوت باشد، کمتر مجبوری از بین ماشین ها لایی بکشی( چند بار جی چی اس گوشیم سرعت شصت و پنج را در بالادست خیابان، ثبت کرده است). این که رانندگان مسافر کش، همچون نارنجک‌های پرتابی هستند و یکهو ممکن است ، بزنند زیر ترمز، یا از لاین سه بروند کند رو ، یا وسط لاین دو، ترمز کنند و منتظر مسافر صبحگاهی که آرام سمت ماشینش میرود بشوند. واقعا این قدر پیش بینی ناپذیر هستند که کار را سخت میکند، اما برای این عامل نیز راهی ,رکابیدن ...ادامه مطلب

  • پیاده ها

  • حرف خصوصی سازی مرکزمون جدی شده یاد مرکز قبلیم افتادم که پنج سال آنجا کار می کردم. روزهای اول که رفتم شبه خانواده دیدم بچه ها ته دیگ نمیخورند( گازماخ به ترکی) و من عاشق گازماخ رفتم به آشپز که پیرزنی مهربان بود گفتم به من فقط گازماخ بده و روش خورشت بریزید لطفا گفت ترکی؟ گفتم آره و مدتها کارم این بود که فقط گازماخ بخورم. حساب کنید یک کوه گازماخ تا کم کم بچه ها حساس شدند و رگ حسادتشون گل کرد و گفتند ما هم میخوایم آخر کارم در آنجا دیگه بین گازماخ خوردن هامون دعوا شده بود. می آمدند می گفتند تو همه گازماخ ها رو میخوری.و من دیگه یک کوه گازماخ بهم نمیرسید.ذائقه بچه ,پیاده های خالی,هالیوود پیاده روی مشاهیر,پیاده راه ها,پیاده راه های جهان,پیاده راه های تهران,پیاده راه های شهری,پیاده رو های شهری,پیاده رو ها,پیاده رو های متحرک,پیاده راه های ایران ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها