در خیریه نشسته بودیم و با کودک مصاحبه میکردیم. کودکی از همان ها که دست فروش و فال فروشند. در مترو داد میزنند: آدامس رزیدنت ، هزار. احتمالا والدین معتادش او را به باندی اجاره داده بودند و او اگر نمی فروخت تهدید میشد. حتی با چاقو و خطر مرگ، اینکه تو را در چاه میاندازیم. و رشد و نمو در خانواده معتاد، و برای وابستگی به آن باند، پسرک را معتاد کرده بودند. هر چند روز یکبار میتوانست ،نزد خانواده اش برود,لوتی ...ادامه مطلب