پرچنان

متن مرتبط با «نان» در سایت پرچنان نوشته شده است

نان

  • این روزها ایرانیان را میتوان به چند دسته در بعد روان تقسیم کرد که اکنون سعی بر شمارش این طبقه بندی ندارم. یکی از این طبقات که خودم را جز این دسته میدانم، اینگونه نام می‌نهم: غمینان شیفته زندگی.یعنی با همه غم بدنبال زندگی بودن، کشف خوشی و لذت و زیبا از ته لجن و خون!باریدر منزل کنار تنها شوفاژ روشن بر روی مبل با سروچمانم نشسته ایم. از برنامه برفی و کوهستانی آمده و در حال خوردن شام هستیم. سفره در عین رنگین بودن بسیار ساده است. پنیر و گردو در گوشه سفره و در دیگر سمت شیره‌ارده و نان سنگکی در وسط و در دست هر کدامان دو لیوان چای داغ.از بعد از آمدن دیر هنگام سرمای زمستان تهران، تغییراتی در خانه داده ایم. دو مبل تک نفره را به کنار تنها شوفاژ روشن آورده ایم و بیشتر اوقات در منزل بودن را در اینجای خانه هستیم. اتفاق قابل توجه آن است که مرکزیت تلویزیون با این تغییر از دست رفته است. در واقع تلوزیون نه تنها دیگر روبرویمان نیست که کامل در حاشیه جایگاه جدید نیز قرار گرفته است و برای روشن کردن و دیدن آن نیاز به تغییر جا هست.همین تغییر باعث شده است بیشتر کتاب بخوانیم و بیشتر گفتگو کنیم. خود را در آیینه هم ببینیم. از این تغییر به کشفی رسیده ام. این که چیدمان تلوزیون گویی بازخوانی سبک هزاران ساله انسان بوده است. آن زمان‌ها که مردمان در کنار آتش می‌نشستند تا ریس قبیله در جلوی آنها می‌نشست و رخ به رخ با آنها حرف میزد و چشم به چشم مشاهده میکرد تا منابر و جایگاه آن تا همین اکنون حاضر که یک خطیب در جلو و بقیه رخ به رخ شنونده او بودن.و همین تغییر گویی نقد یک سنت نشستن چندین هزارساله است. حتی اگر تلوزیون خاموش بود شبیه منبری می‌شد که خالیست اما همچنان از فرد خطیب غائب حکایت می‌کند و یک نوع مسخ شدگی را , ...ادامه مطلب

  • مسابقات ورزشی کارکنان بهزیستی

  • امروز دو روی سکه هستم، روی پر از شادی و دیگری، روی پر از غم. با توجه به اولین روز بیست بیست، رویه اول را برای این نوشتار انتخاب میکنم.یادم نمی آید، آخرین بار کی مسابقه رسمی دادم. رقابت کردن، رقابت بدن, ...ادامه مطلب

  • مادران جانان

  • در گشت سیار که بودم، پس از یک پرونده که در این‌جا شرحش را نوشته ام، نظرم را جلب کرد. موضوع پرونده کودک آزاری از سمت مادر بود و پس از اولین مواجه با اشکهای مادر که ناشی از دل نگرانی اش نسبت به فرزندانش, ...ادامه مطلب

  • خلوای تن تنانی

  • Soheil R:با آفتابکار مان ( دوستانی که این واژه را ملتفط نمیشوند، با سرچ این کلمه در همین کانال، معنای آن را خواهند یافت) هماهنگ کردیم و به همراه او بدون هماهنگی قبلی، به منزل دخترک مراجعه کردیم.دختری که افکار خودکشی داشت و روز قبل نیز اقدام کرده بود. خانه درهم و برهم بود، از دنیا یک مادر مرزی دارد و به تبع آن نتوانسته مناسبت های اجتماعی، رسومات معمول را یاد بگیرد.از دیدن ما سوپرایز شده بود، وارد گفتگو شدیم. آفتابکار ما نرم نرم، آرام و کم حرف وارد گفتگو شد.«من میخوام پرنسس باشم»، دخترک گفت و ما هم در ادامه گفتگو او را پرنسس خطاب کردیم.آفتاب کار ما قرار شد در زندگی پرنسس آفتاب کاری کند، همچون آفتاب بی دریغ، بی توقع، بی چشم داشت.و قرار شد از این به بعد در بطن زندگی پرنسس باشد. تا آداب دانی را فرا گیرد. با حضور در زندگی پرنسس متوجه میشویم، بیشتر گنجینه یادگیری ما خانواده است. از سلام و علیکمان، تا نشست و برخواست مان، تا ریزترین و ساده ترین کارهایمان، خانواده و اهمیت آن را فهم نخواهید کرد جز با مقایسه روحی، فکری، رفتاری آدم هایی که آن را نداشته و یا ناقص داشته اند.خنده های روزهای بعد پرنسس و حس شادی که داشت. از بهترین لحظات زندگی ام بوده است.کتمان نمیکنم، حس شعف درونی ام را در آن لحظه که بیان کرد ما را همچون فرشتگانی که به ناگاه از درب ورودی وارد خانه شان شدیم دیده است. آن هم نه یکبار، , ...ادامه مطلب

  • قسمت دوم حلوای تن تنانی با تزین بادم تلخ

  • قسمت بادام تلخ.این که یک دخترک، همچون پرنسس، توانسته فردی را بیابد که از او، ازخانواده او بیاموزد، این که مورد پذیرش یک فرد قرار گرفته، خیلی خوب است. این که فردی او را به خانواده اش راه داده عالی است. نگاه از بالا به پایین به او ندارد معرکه است.اما از طرف دیگر ماجرا هم ببینیم.این که کودکان و فرزندان محروم این سرزمین، از جنس همین پرنسس، چرا نمیتوانند و نتوانسته اند به حریم خانوادگی و امن ما نزدیک شوند. چرا به آنها راه نداده ایم؟ چرا خودی حساب نشده اند؟ نهایتاً پولی بابت کمک داده ایم و تمام.ضعف قوانین هست. البته که هست. اما چرا اینجای داستان بسمت ضعف قوانین غش کرده ایم؟ نخواسته ایم از خود خلاقیتی خرج دهیم. نخواسته ایم چشمان خود را بینا تر کنیم. خانواده خود را فقط دیده ایم و صندوق گدا اهنی ها را برای کمک به آنها.به سنت رجوع میکنم. محمد بن عبدالله (ص) در دامان فردی غیر از پدر و مادرش بزرگ شد. علی ابن ابی طالب (ع) بخاطر تنگ دستی پدرش در دامانی دگر بزرگ شد.آن وقت زندگی ما، داستان ما، سلوک ما، منش ما، قوانین ما کجای این داستان سنت قرار میگیرد.این که هنوز یکی از سخت ترین قوانین مربوط به فرزند خواندگی و خانواده امین شدن را در جهان داریم، با کجای زندگی دو فرد اول مذهبی ما همسان و همسخن است؟زمانی زندگی بشر، زندگی عشیره ای بود و از درون آن در فقه، موضوعیتی به نام «رضاعی» پیش آمد. تا بشر وانمان, ...ادامه مطلب

  • همچنان کودک و سرباز

  • پرچنان:همچنان کودک و سرباز.به دیدار کودکی که بهم سلام رسانده بود رفتیم تا مقدمات پذیرشش را در شبانه روزی آماده کنیم، همان کودکی که مرا سرباز میدانست.شوق زیادی برای دیدارش داشتم. دو تا از تفنگ های زمان کودکی ام را در جیبم گذاشتم و رفتیم به مرکز مربوطه. تا مرا دید، خوشحال شد، خوشحال شدم. آمد، بغلم، بغلش کردم. ده پانزده کیلو رو آمده بود. شکم بامزه ای در آورده بود و رنگ و روی سیاهش، سفید و خوش آب و رن,همچنان,سرباز ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها