با مغازدار در حال حساب و کتابم به عکس روی پیش خون اشاره میکنم. میگوید پسرم بود پنج سال پیش تصادف کرد و مرددر ادامه حرف بیان میکند دکان تا چهار سال بسته بود. اثر غم برنا و ریشه دار مرگ فرزند در چهره و افسردگی که دارد مشهود است. این نوع غمها ویرانگرند، چیزی چون زلزله...۲در حال گوش دادن به موسیقی هستم، که به ترک بلاچوو میرسد. دوستی به نام حمید آن را در شیفت شبانه برایم فرستاد و تا صبح آنقدر زمزمه کرد تا حفظ شد.ساعتها با هم گفتگو میکردیم و به هم شبیه ترین بودیم. هنوز وقتی یاد او می افتم غمی در دلم زنده میشود که آه از دهانم خارج میکند.رفیق همدمم بود و میشد ساعتها حرف دل برای هم زد. دلمردگی و افسردگی مغازه دار جوان از دست داده مرا یاد خودم انداخت که حمیدم را از دست دادم. تا سال پیش دویدن های صبح گاهی را با ریفیقی انجام میدادم و میشد با دوست دیالوگ داشت.میپرسیدند حرفتان تمام نمیشود و نمیدانستند با دوست بودن یعنی پر از حرف شدن.این روزها اما تنها کنار رودخانه میدوم و صدای پرندگان و رودخانه است که می آید و دل تنگم با دوست دیالوگ کنم. نتیجهگیری:یکی از لذت های مهم در زندگی، گفتگو با دوست است. دوست ناب داشتن است.https://t.me/parrchenan بخوانید, ...ادامه مطلب