حمید

ساخت وبلاگ

با مغازدار در حال حساب و کتابم

 به عکس روی پیش خون اشاره میکنم. می‌گوید پسرم بود پنج سال پیش تصادف کرد و مرد

در ادامه حرف بیان میکند دکان تا چهار سال بسته بود.

 اثر غم برنا و ریشه دار مرگ فرزند در چهره و افسردگی که دارد مشهود است. این نوع غم‌ها ویرانگرند، چیزی چون زلزله...

۲

در حال گوش دادن به موسیقی هستم، که به ترک بلاچوو می‌رسد. دوستی به نام حمید آن را در شیفت شبانه برایم فرستاد و تا صبح آنقدر زمزمه کرد تا حفظ شد.

ساعتها با هم گفتگو میکردیم و به هم شبیه ترین بودیم. هنوز وقتی یاد او می افتم غمی در دلم زنده میشود که آه از دهانم خارج می‌کند.

رفیق همدمم بود و میشد ساعت‌ها حرف دل برای هم زد.

 دلمردگی و افسردگی مغازه دار جوان از دست داده مرا یاد خودم انداخت که حمیدم را از دست دادم.

 تا سال پیش دویدن های صبح گاهی را با ریفیقی انجام میدادم و میشد با دوست دیالوگ داشت.

می‌پرسیدند حرفتان تمام نمیشود و نمی‌دانستند با دوست بودن یعنی پر از حرف شدن.

این روزها اما تنها کنار رودخانه می‌دوم و صدای پرندگان و رودخانه است که می آید و دل تنگم با دوست دیالوگ کنم.

 نتیجه‌گیری:

یکی از لذت های مهم در زندگی، گفتگو با دوست است. دوست ناب داشتن است.

https://t.me/parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 114 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 14:48