خانه دوست کجاست ( روز سی ام، درَک)

ساخت وبلاگ
از جاده اصلی به جاده فرعی میروی و شیب تندی را بالا میکشی. بر روی بلندا که میرسی، بویی حس میکنی، بویی آشنا، کهن، بوی دریا. چند متر جلوتر دریا خود را نُمایان میکند.

ساحل و شن و دریای آبی عمان منظره ای شگرف خلق میکنند و تو به کمک بچه هایی که اینک دوستت هستند دوچرخه را در تپه ماهور های مشرف به دریا میکشانی و از این همه بودن و خندیدن و دریا و آفتاب و شن غرق لذت میشوی.

به همسایگی نخل و دریا رَسیده ای و چشمانت از این همه زیبایی سیر نمیشود. کاش میشد حتی پلک نزد.
شب را در حضور این دو همسایه کهن، یعنی نخل و دریا به صبح میرسانی. در درختان خرما، سنجاب های بلوچی حضور دارند و مسافران دیگر این سفر آنها را مشاهده کرده اند. این دو همسایه زبانی مشترک دارند. با هم گفتگو می نمایند، زبان ، نسیم یا باد است. بادی که گاهی از جانب همسایه خشک به سمت همسایه تر می‌رود و گاهی بلعکس. و هر دو بر دوست مهتر خود، یعنی آفتاب، احترام قایلند و حرمتش را واجب میدانند. هر چه باشد، چند میلیارد سال از آنان بزرگتر است.
تا به اینجای سفر ،گاهی برای شَنیدن صدای باد، دلت تنگ میگرفت. اکنون صدای آرام امواج به این دلتنگی، افزون شد.
نیمه شبان هرگاه بیدار میشدی، دریا با صدای امواج ریتم دارش، لالا سر میداد که آرام بخواب مسافر من.
که صبح تولد آفتاب سی ام ات را خواهی دید.
تو با لالای امواج دریا، چشمانت گرم میشد و در خواب به آن همه ستاره که در آسمان شب ساحل، مشاهده کردی، پرواز میکنی تا کوکب بخت مرا ز چه طالع زادند بیایی.
کدام ستاره؟ از بین این همه ستاره؟ کدام؟


روز سی ام

@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 224 تاريخ : دوشنبه 27 آذر 1396 ساعت: 7:12