خانه دوست کجاست ( روز بیست و هشتم، چابهار)

ساخت وبلاگ
چابهار و مجموعه اقماری منطقه آزاد، یکی از قطب های اقتصادی استان هستند. شهر ساعت به ساعت و روز به روز در حال رشد است. اما رشدی ناهمگون.
شاید این را از روی مجسمه صیادی که در شهر نصب شده است بتوان دید.
صیادی که با تنی عضلان، در حال فرو کردن نیزه بر کوسه ای تیز دندان و پهن پیکر است!!
واقعا صیادها اینگونه همچون اسطوره های یونانی، زئوس وار صیادی می‌کنند؟
من احتمال آن را نزدیک به صفر میدانم. صیاد بلوچ توکلی میکند و تور خود در آب پهن میکند.
تا روزی اش چه باشد.
در این مقام بلوچ ارام و صبور و صلح طلب است اما این مجسمه که خشونت از آن میبارد و هیچ تناسبی با بافت تاریخی ، معرفتی و واقعی ندارد، داستان را جوری دگر روایت میکند.
گویی مجسمه ساز هیچ احاطه ای به تاریخ منطقه نداشته و تنها می‌خواسته آن چه در دانشگاه آموخته را اینجا پیاده کند.

چابهار دقیقا اینگونه است. ناهمگون و پر از مهاجر. از کل استان و حتی پاکستان و افغانستان و کل ایران.
البته شهر حق دارد پر از غیر بومی چابهاری باشد. شهر نمیتواند منتظر بماند صبوری کند تا لوله کش و جوشکار و تاسیساتی در اینجا تازه شروع به اموزش کند. شهر تشنه استاد ماهری است که بیایید تا لوله کشی، انجام گیرد، بومی یا غیر بومی آن مهم نیست.

متعجبم که منطقه چابهار در استان هست و باز نرخ بیکاری استان بالاست. به نظر، مسئولین بومی استانی کم کاری کرده اند. متناسب با نیارمندی این منطقه، برنامه ریزی درسی و شغلی انجام نشده است.
من جای مسئولین مدارس استان( معلم ها و معاون ها و مدیران هر مدرسه) بودم با مسئولین فنی حرفه ای چابهار ارتباط برقرار میکردم و نیازهای شغلی ده ساله این منطقه را از آنها گرفته و لیست میکردم( معمولا در سایت هایشان وجود دارد) و متناسب با این لیست، دانش آموزانم را به آن سمت سوق میدادم. در حالیکه من چنین چیزی در کل مدارسی که از آن گذر کردم ندیدم.
این منطقه آماده جهش اقتصادی است و میشود حدس زد تا ده سال آینده‌ اگر مشکل خاصی برای کشور، بوجود نیایید یک عسلویه از نوع تجاری آن بشود.
حساب کنید
منبع ورود کالا از پر جمعیت ترین کشورهای جهان، هند و پاکستان یا همان شبه قاره به کشورهای افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان، مغولستان، ترکمنستان اینجا خواهد بود، مساحت جغرافیایی که در بر خواهد گرفت را دقت کنید چه میزان میباشد!
دلتای ورود کالا و خدمات این نقطه استان خواهد بود.
حال برای آن روز آماده نباشیم، منطقه و شهر راهش را ادامه خواهد داد، اما با استفاده از نیرو متخصص ماهر خارجی و غیر بومی.
آن وقت دوباره لب به شِکوه باز نکنیم چرا از نیروی غیر بومی استفاده شد؟
در طول سفر از این شکوه ها از شمال استان تا جنوبش خیلی شنیدم. سیستانی بلوچ را متهم میکرد و بلوچ زابلی را. اما حقیقت اش چیزی دگر هست. استان نیرو ماهر و متخصص و در اصطلاح دست به آچار ،کم دارد.
رستورانی که دیروز در کنارک رفتیم را یک اصفهانی اداره می‌کرد، مدیرت اش، پختش، جوابگویی اش، خوب بود. چیزی که از شمال استان تا جنوبش از سیستان و زابل تا زاهدان و چابهار نبود و ندیدم.
مثلا نیروی بومی با عرق گیر در رستوران حاضر بود. غذایی که میاورد ناقص بود( در بافت سنتی خیر، در بافت مدرنیته شهر ها)
در واقع یک نیروی بومی هنوز یک رستوران حرفه ای نتوانسته بود برقرار کند و ما ندیدیم. این یک مثال بود.
حرف به درازا کشید، و اگر فرصت بود یک متن دیگر این چنینی خواهم نوشت.
نیروی بومی چون سالهای سال مرز باز بوده، ذهنش، فکرش جایی دگر سیر می‌کرده.
یک روایت و تمام
در چابهار کتاب و لوازم التحریر که گرفته بود مجبور شدم تاکسی بگیرم، به سخن در آمدیم. اهل زابل بود وقتی فهمید با دوچرخه آمده ایم روایاتی از سال ۷۲ اش بیان کرد:
آن سالها هر روز میرفتم شهر نو افغانستان، یک دوچرخه می‌خریدم ۱۸ هزار تومان و از آنجا تا زابل رکاب میزدم و در شهر می‌فروختم،۲۸ هزار تومان و آنها هم میبردند مشهد. بر روی دوچرخه یک ضبط می‌گذاشتم و میاوردم، آن هم ده هزار تومان سود میکردم. یعنی روزی ۲۰ هزار تومان سود خالص.
برادرم می‌گفت درس بخوان. میگفتم برادر جان‌ تو کارمندی ماهی پنجاه و هشت تومان میگیری. من روزی بیست تومان در میاوردم، درس میخواهم چه کنم؟
این روایت کل داستان استان است و باعث شده درس و مهارت کمتر بها داده شود. اما اینک مرزها بسته شده است‌‌.

تاکسی رسید به خانه معلم، و نشد بقیه داستان را دریابم که چطور بعد از بیست و پنج سال با یک پراید! در چابهار! در حال مسافر کشی است!!
این شاید، همان چیزی بود که برادرش میگفت:
درس بخوان تا بدانی چگونه عمل نُمایی.

روز بیست و هشتم
@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 194 تاريخ : دوشنبه 27 آذر 1396 ساعت: 7:12