پس از خانه دوست کجاست

ساخت وبلاگ
نگاهی به فرهنگ بلوچ از بعد تربیتی و اقتصادی: در سفر بلوچستان و سیستان اکثرا مشاهده میکردی بچه ها در بازی کردن در آزاد ترین حالت خود هستند. در خاک و خل غلت بخورند و خاکی و خلی بشوند. خاک بازی و گل بازی کنند و کسی نبود از اهل خانه و محل و بزرگترها که بر آنها خرده بگیرد؛ کثیف میشوی و غر و لند کند و بازی بچه را برایش کوفت کند.
وقتی هم که به خانه می آمدند، لباسی میتکاندن و پایشان را می‌شستند و تمام.
معمولا هنگام سفره انداختند برای مهمان، اجازه نشستن در کنار یک سفره و مهمان نداشتند. تا آداب سفره به کمال رعایت شود و بچه را از برای مهمان به بکن و نکن و زشته و دست نزن و حالا جون مامانی بخور و... نندازند.
اولین گام کودک و گذار از کودکی به بزرگسالی، زمانی است که نوجوان، اجازه حضور در سر سفره بزرگتر ها را می یابد.
این سیستم تربیتی را پسندیدم، بکن و نکن کمتری داشت و آزادی و کودکانه کودک را نمی‌کشت.
و از اینکه سفره و جمع بزرگتر ها و مزه و عطر غذا، عنصری میشود برای فهم کودک از گذار به بزرگسالی، پسنیدم. این که به نوجوان حالی میکنی این مرحله با مرحله قبلی فرق دارد. و این که نوجوان دریابد مورد پذیرش قرار گرفته است و اینک کودک نیست. این را شما با دوران کودکان شهری قیاس کنید که ملتفط نمیشوند از کی بزرگ شده اند. و از همان کودکی کت و شلوار پوش شده و جلو مهمان چون باید آبرو داری کرد، دایم در حال شنیدن امر و نهی است.
این کودکی شهری را دوست نمیدارم.
آزادی و رهاشدگی کودک سیستانی و بلوچی، برایم دوست داشتنی تر است


دوم سیستم حرام بودن بهره است.
چون بلوچ، اهل سنت است و روح کلام کتاب مقدس که ربا، بد است را با هیچ میانبری دور نمیزند و بهره را حرام و گناه میداند، پس پولی در بانک با بهره فلان درصد نمیگذارد. نه بهره ای میدهد و نه میگیرد. پس حجم سود و پولی که بدست میآورد را وارد جامعه و سیستم اقتصادی میکند.
مثلا ما شبی مهمان حاج نصرا.. بودیم که راننده تریلی بود. ماشین برای فردی دگر بود و او راننده و در واقع کارمندش بود‌ و حقوق می‌گرفت.
پس شخصیت‌ و پرستیژ اجتماعی بالایی داشت. حج رفته و حاجی شده بود. کفاف گو و پاسخ گوی خانواده اش بود.
حال اگر فقیهان آنجا به روح حرام بودن ربا پایبند نبودند و با کلی اصطلاحات سنگین عربی آن را بی اشکال می‌دانستند، آن وقت ، جناب نصرا.. احتمالأ بیکار بود و در تگنا و خانواده اش بی سامان. چرا چون صاحب ماشین، چهارصد میلیونی که برای خرید تریلی را وارد باز کرده بود، در بانک گذاشته و بهره ۲۷ درصد نوش جان میکرد.

شاید اگر به ریشه این ناآرامی های این روزها بتوانیم نفوذ کنیم ، ریشه را در همین خالی شدن کالبد موقعیت ها و آدم ها و نهادها از روحی که برای آن از گذشته و سنت به یادگار مانده بود، فهم و ادارک کنیم.
اگر به همین یک نکته واقف می‌شدیم که روح آیه هنگامی که ربا را جنگ با خدا اعلام کرد، پایبند بودیم، اوضاع اکنون این نبود و خیل بیکاران و فرو افتادگان اینگونه مستاصل و نابینا و بی هدف، مشت بر هوا پرتاب نمیکردند.
۳۰۰۰ میلیارد تومان، پول من و شمایی بود که در بانک گذاشتیم تا سود فلان قدر بگیریم و سیستم فاسد بانکی هم نه مثل کشورهای غربی که در جهت تولید هدف گذاری میکند عمل کرد و از درونش کلی مفسد خارج شد که نه اشتغالی درست کردند برای دیگران و نه خود حداقل زندگی مناسبی یافتند.
آری برادر ما هم متهمیم.

این دو فرهنگ تربیتی و اقتصادی بلوچ را دوست میدارم

و هیچ کس نمیدانست
که نام آن کبوتر غمگین
کز قلب ها گریخته،
« ایمان» است.
فروغ


@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 199 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 1:41