شش سال در شبه خانواده

ساخت وبلاگ
نمیدانم تا به حال به عکس پروفایل پرچنان دقیق شده اید یا نه
اما این عکس را تا به حال دلم نیامده تغییر بدهم.
نمیدانم چرا، شاید شش سال از سخت ترین و ناب ترین لحظات زندگی ام را با آن میبینم.

بعد از خبرهای نه خوبی که از موسسه ای به گوشم خورد که شب و روزم را در آنجا با بچه ها کار کردم، ناراحت شدم و شب با همان ناراحتی و خستگی خوابیدم ، تا صبح. بعد کم کم شروع کردم شطرنج بازی کردن با روزگار آن موسسه.
کم کم مهرهایی را برای تغییر آن موسسه و ثبت تخلفاتشان که باعث نابودی بچه ها شده و میشود را از صبح چینش کردم.
از صبح از چند زاویه حمله کردم تا غروب که خبرهای خوبی از احتمال موفقیت داده شد و احتمالا تا روزهای آینده این موسسه نادان دست از سر بچه هایم بر خواهد داشت.
سوار چنبر بودم حس قدرت و رضایتی داشتم و با خود تصویر سازی میکردم

تصویر مارلو براندلو را داشتم در پدر خوانده، یک هو ، تیرهای غیبم را روانه آدم ها بی معرفت کرده بودم. حس پدر خوانده، وقتی انگشتانش را در هم قفل میکند و به فکر فرو میرود.

حس سردار سلیمانی پس از موفقیتهایش در عراق و سوریه و کرکوک را داشتم.
حس فرمانده زیر دریایی روسی در آبهای سرد شمالی را داشتم وقتی که موشک رها شده اش بر سر داعشی فرو میآید.
حس آن برنامه نویس شطرنج کامیپوتر را داشتم که برنامه اش، یک شطرنج باز قوی را شکست داده است.
شطرنج باز نمیداند از کی باخته! از کامپیوتر؟؟

بنده خدا شاید تا آخر عمرش نفهمد که از کجا و از کی خورد. یکم ابا داشتم ورود کنم، در مراسم ختم پدرم شرکت کرده بود و با من برخوردش خوب بود، اما وقتی شب ،بعد از سفر چهل روزه، دوستانم اقداماتش را عنوان کردند و دایم تلاش کردم از در مثبت ببینم و‌نشد، و حریم خط قرمز اخلاقی ام را شکسته دیدیم،
آن حس پدرخوانده بودن و دسیسه چینیم گل کرد. هنوز مهرهایم امروز هم در جریان خواهند بود و موشکهای کروزم یک هو از بستر دریا بر سرش فرو خواهد آمد.
راستش با خودم فکر نمیکردم اینقدر توانایی پدرخوانده شدن از باب صفتش داشته باشم.

***
با پیش شماره0913 تماس گرفت. از راسک تماس گرفته بود و آن منطقه را رکاب میزد.

حس خوبی بود از دورترین منطقه ایران با آدم تماس بگیرند. تلفنت را بیابند و تماس بگیرند. و بعد تو از جاده ها و روستاها و مردم باصفای پیش رویش به او بگو.

آن قدر دقیق درباره روستاهای آنجا حرف میزدم که بعید میدانم محله خودمان که درآن ساکنیم را اینقدر بلد باشم.

حس خوبی بود.
@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 182 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 1:41