خالق

ساخت وبلاگ

این مدت گاهی سر خاک می رویم

 به سنگ نوشته ها دقیق میشوم

 بیشتر اشعار از سمت داغ دیده گان است و شرح حالشان.

 به فرزند آوری فکر می کنم، این که ما فرزندی می آوریم، لحظه ، لحظه مهر و محبت بر او تزریق می کنیم و  خودمان را به او گره میزنیم، با خاطرات مشترک، با مهر و مهربانی و یک دفعه روزگار فرزند و والد را از هم جدا می کند

  و می ماند یک طرف قضیه با کلی گره هایی که کنده شده،

 رنجی که سیر طبیعت ایجاد کرده.

 گویی که در گسلی فعال خانه ای سست بنا کرده باشی ، می دانی زلزله ای هست و خواهد ریخت، اما باز می خواهی خانه را بسازی.

حتی دنیا اگر این همه رنج و آلودگی و بی عدالتی و سیاهی نداشت و فقط همین یک درد جدایی بود باز گویی فرزند آوری نوعی غیر اخلاقی فکر کردن است به نظرم( البته نه بی اخلاقی)

 ***

 یک هفته ای پدربزرگ و مادر بزرگم مهمان ما بودند.

 ریتم و صدای آرام و دلنواز حرکت پدر با عصای چوبیش  در خانه و صدای برخورد چوب با سرامیک برایم بسیار دلپذیر بود. از آن صداهایی که دوست دارم همیشه در ذهنم بماند.

همیشه

 ***

تو مترو نشستم نمی دانم چرا قسمتی از ترانه های هایده در ذهنم می چرخد:

 من خلقم ، تو خالقی

 تو اولین و آخرین...

 

 به تو و خالقیت فکر میکنم. این که تو، محبوب است،  و کار محبوب خالقیت است. این که در تو ( این تو با تو اول فرق می کند)نسیمی خوش، منظره ای ناب ، حسی عمیق ، حالی خوش، تفکری ...خلق کند.

 تو خالقی

 

 ***

 

 

چند برج قبل از فوت بابا بود که ، بابا گفت این ساعتت خیلی داغون شده، رنگ و رو رفته و بندش نابود شده و با هر تکانی ریست می شد.

 انداختمش به کناری.

یک ساعت کاسیو کامپیوتری کلاسیک.

 ساعتی دگر دستم کردم، عقربه ای. اما دلم با همان کاسیو قدیمی بود. اول بار پدرم برایم در کودکی گرفته بود و هنوز با انداختن بر دستم حسی از کودک بودن در وجودم زنده می کرد، گویی سیر زمان در من ، ندمیده است و  همچنان در عالم کودکی سیر می کردم و با ساعت جدید  عقربه ای گویی کلی بزرگ شده بودم، میان سال.

یادمه اون ساعتی که پدر از مسافرتی برایم خریده بود را با ساعتی دگر طاق زدم و مغموم شدم سپس

این ساعت همه چیز را در صفحه خودش دارد. زمان و تاریخ و زنگ آلارم دار و  چراغکی و کورنومتر وزنگی که هر ساعت را نشان بدهد.این تاریخ که جلوی چشمت هست، اجازه نمی دهد از روز و تاریخ و فصل غافل شوی. آن دینگ هر ساعتش به تو هشدار میدهد ساعتی دگر طی شد و میتواند باعث زمان بندی دقیق تری شود، کورتومترش برای فعالیتهای ورزشی ایده آل است و می تواند باعث افزایش آمادگی جسمانی شود. چراغش کم نور کوچ زرد رنگی است و در حدی که زمان را فقط نشان دهد و کسی که کار شیفتی کرده و البته در اتاقی که تاریک است، میتواند لذت ان را بفهمد. نه مثل صفحه موبایل پر نور است که یک هو در حالیکه مردمک در گشاد ترین حالت ممکنش است، حجمی عظیم نور بر چشمانت بتاباند و نه کم که چیزی نبینی.

 

خلاصه چند وقت بود که دنبال این نوع ساعت بودم که سالهای سال همراهش بوده ام و همراهم بوده

 هر بار هم که خراب میشد می رفتم با سه چهار هزار تومان می خریدم

 بار آخر دو سال پیش هشت یا نه هزار تومان خریده بودم.

 از مغازه های ساعت فروشی که قیمت می کردم تا نود هزار تومان قیمت می دادند!!

 در نهایت امروز از بازار با پانزده هزار تومان خردیم.

 

نمی دانم پدر با خریدن این ساعت در کودکی مرا زود مردانه کرد یا من در کودکی خود با این ساعت مانده ام

یک زمانی در کوهستانها وقتی می خواستم از گلهای ریز عکس بگیرم این ساعت را به عنوان عیاری برای اندازه گلها قرار میدادم. اکنون هر چه گشتم این عکسها را پیدا نکردم.

 

***

 حال بچه هایم را از معلم هایی که میروند باهاشون درس کنند می پرسم.

شاید حال مادری که طلاق گرفته  و بچه در خانه پدریست را درک کنم.

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : خالقی,خالق کت سفید,خالق معین,خالق اثر جوجه اردک زشت,خالق اثر اسفار اربعه,خالق اعتماد الحكما,خالقی خواننده کرد,خالق الناس بخلق حسن,خالق الزين ابدعك,خالق اثر تشریح مالیخولیا, نویسنده : iparchenane بازدید : 182 تاريخ : يکشنبه 2 آبان 1395 ساعت: 17:56