پوف

ساخت وبلاگ
با مامور کلانتری برای تحقیق پرونده ای رفته ایم به آدرس، تحقیق کرده و در حال بازگشت به کلانتری هستیم. در طول مسیر چند تا فوت عمیق میکند. ترک است و میدانم ترک ها وقتی چیزی بسیار غمگین و در عین حال اندیشناک کنندشان این پوف را میزنند. میگم، رفتی تو فکر!! آدم این همه سال در کلانتری باشه اما این چیزهای عجیب و غریب را تازه بشنود!! بیچاره بچه هِ.
تو دلم از خودم میپرسم ما مددکارها چه دلی داریم؟

در کلانتری روبروی باجه منتظرم مامور، گزارشش را بنویسد و آنجا را ترک کنم. فردی که خیلی عجله دارد برگه خود را جلو مامور می گیرد و می‌گوید سرکار یک مهرش بزن برم. بعد از دقایقی آن تعجیل را در فرد نمیبینم. به فرد فوکوس میکنم.
طرف میخ آدمی شده که حسابی بزک کرده و بسیار زیباست.
به آدم دقایقی پیش عجول و اینک خیره، میگم، باورت میشه این فرد که تو را خیره کرده یک مرد باشد؟
امکان ندارد. با چشمان خیره تر نگاه میکند و آرام زمزمه میکند امکان ندارد...
***
فیلم کنار دریای منچستر، برایم فیلم غریبی بود ، شاید سالهای سال در ذهنم قسمتهایی از فیلم ماندگار شود.
با شخصیت اصلی داستان بسیار هم ذات پنداری کردم، شخصیت اصلی داستان، اشتباه بزرگی مرتکب شده بود و خود را بحق، لایق بخشش ندید. اما من که اشتباه بزرگی مرتکب نشده ام، پس چرا اینگونه با شخصیت اصلی یگانگی احساس کردم؟
فیلم در فضای سرد اما باروح و تم غم فسرده ناشی از سرما ایالت های سرد سیر آمریکا و موسیقی متناسب با آن و کارگردانی و تدوین عالی به تو این هشدار را میدهد مراقب اشتباهایت باش. تاوان سنگینی شاید بخاطر آن پرداخت کنی.( پیشنهاد میکنم حتما ببینید)

پس از مدتها به سینما رفته و فیلم پل خواب را دیدم. کارگردان مدعی برداشت آزاد از رمان جنایات و مکافات بود. اما به واقع اینگونه نبود. راسکلونیکوف رستگار شده و شخصیتی که با او به یگانگی می‌رسی کجا و شخصیت داغان فیلم کجا؟
فیلم هشداری به ما میدهد، فضای خبری که از تلوزیون به مخاطب از اظطراب ها و ترس ها و برجامها و تحریم ها میدهد در نهایت قاتل جامعه میشود.

@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 181 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 22:51