به سنت رجوع میکنم. محمد بن عبدالله (ص) در دامان فردی غیر از پدر و مادرش بزرگ شد. علی ابن ابی طالب (ع) بخاطر تنگ دستی پدرش در دامانی دگر بزرگ شد.
آن وقت زندگی ما، داستان ما، سلوک ما، منش ما، قوانین ما کجای این داستان سنت قرار میگیرد.
این که هنوز یکی از سخت ترین قوانین مربوط به فرزند خواندگی و خانواده امین شدن را در جهان داریم، با کجای زندگی دو فرد اول مذهبی ما همسان و همسخن است؟
زمانی زندگی بشر، زندگی عشیره ای بود و از درون آن در فقه، موضوعیتی به نام «رضاعی» پیش آمد. تا بشر وانماند. تا کودک از قطار تربیت، جا نماند.
اما سالهاست، انسان شهری از این زندگی عشیره ای جدا شده، اما قوانینی که زمانی دین جهت تسهیل زندگی این نوع کودکان، چون کودکی پیامبر و مولا علی، در نظر گرفته بود، به دیواری بر علیه خود تبدیل شده است. و اینگونه کم کم جاهای ایزوله گونی چون شبه خانواده، چون پرورشکاه، چون خانه تنگ و تونگ و بی احساس خانواده های مشکل دار بوجود آمد.
ما مسئولیم.
و روز داوری امیدوارم بتوانیم جواب داور را بدهیم.
فقیهان، قانون گذاران، سنگ اندازان به تسهیل در این امر، امیدوارم جوابی داشته باشند.
امیدوارم ما هم جوابی داشته باشیم.
ما بی خیالان، ما که فقط به خانواده خود فکر میکنیم، ما که کمک کردن را فقط در کمک مالی دیدیم.
کجای قصه ، کجای داستان، مفهوم کمک به انسانی دیگر، در پول خلاصه شد؟ کجای داستان، ورق جور دیگری تا خورد؟
چرا سنت را چرا زندگی دو پیشوای بزرگ مذهبی ودینی را فراموش کردیم؟
و یادمان باشد، آن کودکی که در پرورشگاه ، در خانواده نا به سامان، یا بی سامان، پرورش یابد، هم بزرگ میشود، او هم سوار ماشین و موتور میشود و در جاده ای که ما و فرزندانمان حضور داریم، حضور خواهد داشت. زندگی و مرگ ما نیز دست پرورش درست یا نادرست او خواهد بود. مثال جاده را زدم تا از جاده زندگی یاد آوریم.
همه ما سوار یک قطار هستیم.
( مترو،در راه رفتن به دیدار فرزندی از فرزندانم که فراموشش کردم، که در زندگی اش، نماندم)
@parrchenan
پرچنان...برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 194