جلال ستاری

ساخت وبلاگ
این روزها که در فضای شغلی جدید هستم حجم مطالعات بالا رفته است و قدرت تمرکز بیشتری برای خواندن دارم. چهار پنج سال قبل تر پتانسیل آن را داشتم پای کتابی تا ساعتها بنشینم و گذر زمان را متوجه نشوم، اما ظهور تکنولوژی جدید قدرت تمرکزم را گرفت، کاری که در کتاب اینترنت با مغز ما چه میکند و در کتاب انسان خداگونه به این موضوع پرداخته است و فکر کنم، انسانهای پیش رو ، قدرت تمرکزی که انسانها در قبل تر داشتند را دیگر نخواهند داشت. این روزها دلم برای کتابی که میخوانم تنگ میشود. همانند همان دوران پر شور کتاب خواندم در گذشته. 
کتابی که این روزها خواندم و گاهی چیزی از آن در این یک هفته، نوشتم. گفتگو با جلال ستاری ایست که این گفتگو را ناصر فکوهی انجام داده است. کتاب بسیار غنی ایست. صد صفحه ابتدایی کتاب پیرامون کودکی و نوجوانی نویسنده در شهر رشت است و حال و هوای آن زمانهای نظام تربیتی ایران.
خوانش این کتاب را به یک گروه توصیه میکنم: به کسانی که سودای رفتن از ایران دارند. برای ماندن و نرفتن و یا رفتن و ماندن، این فرد برای آنان، حرف  برای گفتن بسیار دارد.
جلال ستاری مشاور وزیر فرهنگ نظام پیشین بود و به قولی،  در بحران انقلاب ،برای رفتن، آیتم بسیار داشت و توانایی رفتن هم، اما ماند. چرا؟ کتاب را بخوانید.
 تعریف مختصر و پر معنایی از فرهنگ برایم عرضه کرد. فرهنگ یعنی گفتگو. فکر کنم در کتاب های پیشینی که از او در سالهای دور خوانده بودم این معنا را مراد کرده ام، چرا که به گفتگو بینهایت وابسته هستم و در هر چیز و با هر کس از کودک تا پیر، از این فضا بهره می‌برم. احتمالا خوانده های پیشینم از او در ناخودآگاهم نفوذ کرده که این چنین به گفتگو وابسته شده ام.
قسمتی از کتاب: به عقیده من یکی از علل افول فرهنگ اسلامی این بود که یونان از صحنه فرهنگ کنار رفت...فرهنگ از نظر من گفت و گو است و نه تک گویی. گفت و گو میان من و شما، گفت و گو میان من و همسرم، گفت و گو میان فرهنگ و فرهنگ، میان شرق و غرب...
 انصافا معنای اصیلی بکار برده است. گفت و گو فن و مهارت است. برای ایجاد آن، ادامه آن و پاسداشت آن، نیاز به حداقلی همدلی و دوستی و نه دشمنی هست چرا که اگر دشمنی در کار افتد، گفتگو قطع میگردد.
این روزها که پشت تلفن می نشینم بیشتر با این مقوله سر و کار دارم و بیشتر آن را درک میکنم. 
 جلال ستاری یک اسطوره شناس بزرگ ایران است و یک تعریف بزرگ از آن میدهد:
 اسطوره اندیشگی اری
اسطوره پرستی خیر
 و اگر به جامعه نگاه کنیم می‌بینیم درستی این حرف را.
نیمه های شب بود که تلفن زنگ خورد. زنی بود که با همسرش دعوا کرده بود و مدعی بود که همسرش او را از خانه بیرون انداخته است. گفت تلفنش را جواب نمی‌دهد. شما به او زنک میزنی؟
 معمولا این کار را انجام نمی‌دهیم در حیطه وظایف ما با توجه به دلایلی نیست. در حال ارزیابی سخنانش بودم، گفت می‌خواستیم مهمانی برویم و آرایش کرده بودم و اکنون این وقت شب با آرایش در خیابانم. نرم شدم، تلفن را گرفتم. همسرش رد تماس میداد. یک ربع بعد تماس گرفت. خود را معرفی کردم و گفتم همسرش در خیابان است. در زیر صد ثانیه مجاب شد که بدنبال همسرش برود و بقیه داستان

با خودم حیران بودم، دو آدم بزرگسال که دختری هفت ساله دارند، آیا این چنین ناتوان از اندیشیدن شده اند. مرد پشت تلفن می‌گفت خودش از خانه بیرون زد و که پریدم وسط حرفش، آقا ااا خانمت در این دل شب، بیرون است فعلا نمیخواهد دنبال قاتل بروسلی باشی، اکنون اولویت چیز دیگریست.

انگار بعضی از ما توان اندیشیدن را از دست داده ایم.

قسمتی از کتاب:
.. تفکر را تعطیل کرده ایم. فرهنگ دین  و آیین خویی و فرهنگ بسنده کردن به ایدولوژی ها که کم و بیش همیشه حاکم بوده و پاسخ های آماده داشته و دارد ما را از پرسش کردن بی نیاز کرده است. جواب ها از پیش آماده است. چنین بکنید خوب است و چنان بکنید بد است...

به تلفن و دعوای بدور از تفکر  و کودکانه این زن و شوهر و مجاب شدن صد ثانیه شأن  و گفتاری که از جلال ستاری خواندم فکر میکنم.
خوانندگان جانم بیایید اهل تفکر شویم. اسطوره اندیش باشیم  و نه اسطوره پرست.
 ما از خود شروع کنیم. همین ما برجا ماندگان در سرزمین. خود، دست بر زانوی اندیشه باید بگذاریم و برخیزیم.
 برخواستنی از نوع اندیشیدن و تفکر. و نه گفتن به جواب های آماده دم دستی که سنت و اسطوره برایمان چون بلّه( لقمه) کنار گذاشته است.

@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 229 تاريخ : سه شنبه 23 بهمن 1397 ساعت: 10:32