مادران جانان

ساخت وبلاگ
در گشت سیار که بودم، پس از یک پرونده که در این‌جا شرحش را نوشته ام، نظرم را جلب کرد. موضوع پرونده کودک آزاری از سمت مادر بود و پس از اولین مواجه با اشکهای مادر که ناشی از دل نگرانی اش نسبت به فرزندانش بود، با مادر هم دل شدم.
موضوعی که نظرم را جلب کرد آن بود که در پرونده های کودک آزاری، نسبت به مادرآزار گر از صبر و زمان و هم دلی بیشتری بهره می‌بردم تا پدر آزارگر. در واقع نسبت به پدر آزارگر، تا حدودی بی رحم بوده و او را به مُرّ قانون می سپاردم. اما در خصوص مادران اینگونه نبود. از مادر روسپی بگیر تا مادر نا آگاه، به دنبال راهی بودم تا کمک بهتری برایشان بیابم.
در واقع گذاره ای که به فکرم فرو داشته بود این بود:
 «تو نسبت به مادرآزار گر همدلی بیشتری داری تا پدر آزارگر».
وقتی این گذاره را از چند تن از همکارانم پرسیدم، آنها هم تصدیق کردند. ایام گذشت و من از گشت سیار خارج شدم و به قسمتی دیگر از سازمان پیوستم.
این روزها کتاب گفتگو با جلال ستاری را میخوانم و جملاتی از آن ذهنم را مشغول کرد: « زنان چون راز هستند و برای شناخت فرهنگ باید زنان آن سرزمین را شناخت» در واقع یک گره خوردگی میان فرهنگ سرزمین و زنان سرزمین می‌بیند که این بدون آن قابل تصور نیست.
از جلال ستاری به اندازه انگشتان دو دست و حتی بیشتر کتاب خوانده ام، در آرشیو پرچنان گشتم ببینم چیزی  پیرامون خوانده هایم نوشته ام.
کتابهایی چون عشق صوفیانه، درد عشق زلیخا، شناخت زن به معنای شناخت فرهنگ قوم، زن شرقی و زن غربی و.. را  از ده سال پیش خوانده بودم و بشدت تحت تاثیر نوشتارهای این کتابها قرار گرفته بودم. نگاهی که جلال ستاری در این کتابها به زن دارد فروتنانه و متواضعانه است.

در اینجا گمانی در من تقویت گرفت: شاید یکی از ریشه های آن گذاره که اندیشه ام را درگیر کرده و دیگران نیز با آن موافق بودند، در خوانش این کتابهای جلال ستاری بوده باشد. در واقع خوانش آن کتابها و مفهومی که از آنها استخراج کرده ام در ناخودآگاهم نفوذ کرده و سالهای بعد که در حوزه آسیب اجتماعی قرار گرفته ام نُمود عملی خود را در آن گذاره نشان داده است. نمیدانم. اما چند روزی ایست که به این موضوع فکر میکنم.
با دوچرخه که بعد از پارک وی در پیاده رو به سمت تجریش در حرکتم، در زمانی مشخص یک مادر و پسر کولی را میبینم که پیاده در حال بازگشت به خانه هستند. قیافه مادر بسیار آشنا می‌زند. فکر کنم در یکی از پرونده ها دو سال پیش در محله اوراقچی ها اقدام کردیم و اما عین یک مادرْگربه  ایستاد و آخر هم موفق شد بچه ها یش را نگهدارد.
قیافه مادر اساطیری  و کولی ای دارد. چهره اش پر از خط  و از آنهایست که طبیعت و باد و باران و آفتاب و گذر عمر هر چه دلش خواسته با آن کرده و نگاهش ریز و غیر نافذ موهای سرش سفید و خاکستری و پر پشت و از فرق سر به دو نیم شده و جثه اش ریز. معمولاً پسرک جلوتر از او حرکت میکند و مادر از عقب او می آید. گاهی  میبینم با هم گفتگو میکنند و گاهی مادر در تماشای پسرکش خلسه وار گام بر می‌دارد.
دیدن و مواجه با او برایم مغتنم است و پر شکوه.
راز همه جهان در او خوابیده.
خوشحالم از خوانش های ده سال پیشم چرا که شاید آنها در کارم و رفتارم و اندیشه ام نُمود یافته باشند.
شاید به این خاطر مادران بیشتری دارم. مادرانی از جنس جانان.

@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 208 تاريخ : سه شنبه 23 بهمن 1397 ساعت: 10:32