کوزت

ساخت وبلاگ
امروز من کوزت را دیدم.

 دخترک با اون سن کمش خوب  خوب بلد بود غذای تناردیها رو بار بگذاره، خوب بلد بود بچه تنادیر ها رو جمع و جورش کنه.

کوزت داستان ما اما با این همه خوبی خیلی کتک خورده بود

 خانم تناردیه داستان ویکتور هوگو که کابل نداشت.

 داشت؟

 خانواده تناردیها ویکتور هوگو مواد مصرف نمیکردند، می کردند؟ اگر هم می کردند جلوی چشم کوزت نبود؟ بود؟

وقتی کوزت، ما را در مدرسه دید و با هم صحبت کردیم و در نهایت قرار شد با ما بیاد، می خندید. خنده ای تلخ، خنده ای چون گریه.

 اما چشمانش همچون قطره در محل تغذیه  سِرُم با دور تند داشت اشک میریخت.هیچ یک از خوانندگان بینوایان اشک های کوزت را ندیدند ، حتی خود ویکتور هوگو. اما من دیدم.

 کوزت داستان ما قیافه ای بسیار مظلوم و معصوم داشت.

 در ذهنم مریم مقدس، مریم پاک، مریم عیسی را  اینگونه در ذهنم می دیدم.

 لاغر، باریک و کشیده، با لبانی ترک خورده و خشک و نگاهی بی نهایت ژرف نگر.

کوزت ما شاید  از همان تبار مریم مقدس باشد.

 ای کاش  مسیح باشم و درد انسان را بر دوش بکشم.

خانم و آقا تناردیه  اهل عبادت نبودند، اهل اخلاق هم. اهل انسانیت هم، حتی  بل کل انعام بودند شاید

 اما قصد داشتند بچه کوچک را با کوزت کنار برادر ناصواب و جوان خانم تناردیه بگذارند و بروند کریلا!!! چرا این قدر دنیا قاطی شده؟

یاد حرف  قاضی می افتم بعد از مشاهد عکس ها و گزارش: حیوان هم این کار رو با بچه اش نمی کنه!! و لحظه خدا حافظی به قاضی گفتم: الهی چنین پرونده هایی نصیبتون نشه.

 

در  پزشک قانونی وقتی فهمیدم ترامپ قدرتمند ترین فرد روی زمین شده، فهمیدم این قاطی شدن مختص این سرزمین نیست. گویی  جهانیست.

مگه دین و مذهب نیامده بودند اخلاق را خوب کنند؟

 پس چرا تناردیها که میخواستند بروند کربلا این گونه بودند؟

بخدا من هم کربلا رفتم.

 همان زمان که قاچاقی می رفتند آدم ها ده روزی بود که صدام سقوط کرده بود.

کربلا آن زمان ها جای تناردیها نبود

 نه نبود.

 سرگیجه دارم

 مگه میشه قطره های اشک کوزت را ببینی و سرگیجه نداشته باشی.

مگه میشه روزهای زوج و فردت اشک ببینی و سرگیجه نداشته باشی؟

وقتی استرس و اضطراب کوزت را دیدیم باهاش گفتگو شروع کردم از اون گفتگو ها که من خود خودم هستم و تو هم خود خودت باش.از اون گفتگو های آخر شبی که با بعضی از بچه ها تو شبه خانواده داشتیم، خودمونی، و از دردها و شادی هامون می گفتیم. از خودم گفتم و از این که چقدر میتونه ورزشکار باشه و زدم تو خال.

دویدن کار هر روز کوز ما بود و خیلی تو طناب زنی حرفه ای بود و پیش او اقرار کردم که  بلد نیستم.

 و کوزت ما مثل کوزت ویکتور هوگو هیچ وقتی نداشت حمام کنه.

 کوزت  تو چهار ساله دیگه میتونی انتخاب رشته کتی و بروی تربیت بدنی بخونی.

 :واقعا؟!؟!

 لحظه خداحافظی بهش گفتم

 کوزت به هدفت فکر کن. میتونی

هدفش این بود معلم ورزش بشه.

 

 

دوستان آیا همچنان تمایل دارند پرچنان با این فضا آپ شود؟

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : کوزت,کوزت و ژان والژان,کوزت بینوایان, نویسنده : iparchenane بازدید : 189 تاريخ : يکشنبه 23 آبان 1395 ساعت: 16:56