ذکر

ساخت وبلاگ
بابت یافتن مطلبی نوشته های ده سال پیش پرچنان و کامنتهایش را میخوانم. اول متعجب میشوم چقدر نوشته ام، ادبیات و جمله بندی هایم تغییر کرده است و اینکه بعضی مطالبی که نوشته ام را جزئیات اش را به خاطر نمی آورم. این روزها که جلال ستاری میخوانم، دلم خواست ببینم آن روزها که نوشته های او را، همچون عشق صوفیانی، درد عشق زلیخا، درد زمانه را خوانده ام، بعدش چه نوشته ام. تجربه جالبی بود، اینکه بسیاری از معانی و مفاهیمی که آن زمان ذهنم را به خود مشغول کرده بود، هنوز هم جاری و ساریست اما به زبانی دیگر. 
پیرامون «ذکر»، با عزیزی دیروز در گفتگویی، دیالوگ خوبی داشتیم. بعد که این نوشته های ده سال پیش را خواندم، برداشتی زمینی از« ذکر »در اندیشه ام آمد. اینکه برای مفاهیم بزرگی چون عدالت، ظلم ستیزی، آزادی، شجاعت...
تو باید دائم نو شوی، چرا؟ چون انسان است و فراموش هایش، نِسیانش، مشغله هایش. برای ماندن و فهمیدن در این مفاهیم مجبور به خواندن و دیدن و مشاهده کردن و « از نو» شدنی دایم هستی. گویی « ذکر» در مفهوم زمینی اش یعنی « یادآوری» آنچه از فرهنگ و صفتها که مهم هستند. یاد آوری مجدد، به زبانی دیگر از کتابی دیگر از فیلمی دیگر.
تعجب میکنم از دوستانی که فیلم های مرجع را دیده اند و کتابهای مرجع را خوانده اند و دیگر فیلم و کتابی را دنبال نمیکنند. آنها گویی انسان و نسیان بودنشان را فراموش کرده و دیگر اهل ذکر به معنای زمینی که شد نیستند. و چون اهل ذکر نشدی پندار خدا شدنت آید. خدا به معنای زمینی اش. یعنی من حقم، افکارم و اندیشه هایم
چرا چنین پنداری داری؟
چون اینها را قبلا خوانده ام . چون این فیلم ها را قبلا دیده ام
. و دیگر به خود مشکوک نخواهی شد  و این سرآغاز از خودبُتی ایست که سرانجام مرگ چون ابراهیم ضربه اش را بر زند و خودبُتی را برشکند.

ذکر آرد فکر را در اهتزاز
ذکر را خورشید این افسرده ساز

بخش ۴۶دفتر شش مثنوی مولوی( خواندن آن خالی از لطف نیست)
@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 195 تاريخ : سه شنبه 23 بهمن 1397 ساعت: 10:32