مسخره باز

ساخت وبلاگ

جستاری پیرامون مسخره باز.

من تلاش دارم اگر فیلمی کتابی، را میبینم یا می‌خوانم آن را در مواجهه با زندگی خود، لمس کرده باشم و نگاهم به این فیلم نیز اینگونه است.

هنگام خرید بلیط از گیشه سینما، فرد فروشنده گفت، فیلم چرتی است ( مسخره است) پول حرام نکنید.
پس از پایان فیلم تا چند روز اسیر فیلم بودم و هستم. اسیر مسخره ای.
فیلم یک سورئال واقعی و البته ایرانی است و کسی که خیالش پر پرواز دارد چرا که لذت نبرد و اسیر نشود؟
یکی از سکسی ترین فیلم های سینمایی بود که من در سینما ایران تا به امروز دیده ام. کارگردان تلاش کرده با زبان شعر که همان استعاره است فلسفه و روانشناسی اجتماعی سکس در ایران را بیان کند.
نقدی جدی به حذف زن از اول تاریخ ایران تا به امروز را دارد
هیچ یک از مردان سلمانی، زنی در زندگیشان حضور نداشت.
مردانی از سه نسل، پیر، میانسال، جوان.
این که پیر ماجرا سبیل مردان مشتری را میزند.
این که جوان داستان، تلویزیونی را بغل میکند که هدیه تهرانی را نشان میدهد. چاه وسط مُغازه. لرزش های کمد و حریم خصوصی شاگرد، زلف های شسته شده زنان و... همه نشانه هایی است که ببینده را به استعاره های از سکس هدایت میکند
این که زن در این مُغازه سلمانی یا آرایشگاه حضور ندارد.
و حضور و عدم حضور زن، وجه ممیز نام و کلمه سلمانی و آرایشگاه است. سکسیسمی که در هر لحظه روایت میشد  را میشد در فیلم دید.
حتی گدایان فیلم که با لباس های ژنده ظاهر می‌شدند.
 از این زنان ژنده پوش
 سه تن توسط شاگرد ی که در پرورشگاه و بی مادر و بی حضور زن در زندگیش رشد کرده کشته شده اند(. بی زن ترین جای ایران پرورشگاه ها شاید باشد).
 و شاگرد دیگری از یکی از آنها تمتع یافته و جان و روانش آرام یافته است ، پس آنگاه، مو ( آن هم موی زنانه) از کنسرو تنن( ماست) بیرون نمی‌کشد.
اما ژنده پوشان فیلم، ژنده لغتی پارسی که کارگردان با زیرکی خاصی ما را به کلمه عربی که در جامعه برای زنان تن فروش و فحاشی های مردانه به وفور استفاده میشود و در فحش های کوچه بازار به راحتی شنیده میشود،( مثل مادرج...)
 پیوند میدهد.
جان کلامی که من از کارگردان شنیدم آن بود که:
جامعه و سرزمینی که زن در آن غایب باشد، در پستو نهان شده باشد، بدان امید نیست. زلزله  آن هم، همراه با سونامی باید، تا این فرهنگ و باور و اندیشه را از اساس بشورد و ببرد، همچون آفتابه ای، کثافتی را. جوازش  باطل است.
در این جامعه، هرگاه زنی واقعی حضوری پیدا کند، جامعه دچار آشوب می‌شود،چون مردان جامعه با زنی خیالی  که در خیال خود پرورش داده اند و نه در واقعیت با آن مواجه شده اند، همیشه نفس کشیده و دم خور بوده اند،  پس مردان بر خواهند آشوب و نظمِ جامعه بر هم خواهد خورد. چه مواجهه قدیمی صاحب سلمانی با کارگاه  بخاطر یک زن باشد، چه حضور زنان ژنده پوش ( زنان ج...) و بر هم خوردن جامعه از بابت کشته شدنشان.
این جامعه تابِ تحمل زن در غیر پستو را ندارد. یا باید کشته شود، یا در آبها غرق شود و تنها در خیال مردان زنده بماند.
این بیت از صائب شاید بتواند مرا در انتقال معنایی که در ذهنم دارم کمک کند:

‏بگشای چاک سینه که بر منکرانِ حشر
‏روشن شود که صبحِ قیامت دمیدنی‌ست
‏⁧صائب_تبريزى

شخصیت خیالی و زن خیالی شاعر تا چه مقدار با زن واقعی، زنی رئال فاصله دارد؟
گویی فضای فانتزی و سورئال در جایی خلق میشود که واقعیت مفهومی درک نشدنی ایست. چه در شعر صائب و چه فیلم مسخره باز.
این جامعه مسخره است، چون کاریکاتور. و کاریکاتور چیست؟ جز آنکه گوشی، دماغی، عینکی، عضوی را بزرگتر و کوچکتر کردن و نه واقعی نشان دادن است؟
 و چون زن همچون مرد، در جامعه حضور ندارد، یا در خیال مردان است و یا ژنده پوش( با مفهومی که در بالا به آن اشاره کردم) پس این جامعه، این مُغازه مسخره است. کاریکاتور است.
ما دو فیلم پاییون و لئون را در فیلم مسخره باز بازنُمایی شده میبینیم.
در فیلم پاییون هم، همه تلاش مرد برای رسیدن به آزادی است. و آزادی یعنی چه؟ کجا؟ کدام جامعه؟
جامعه ای که در آن زن و مرد در آن، آزادانه و طبیعی زندگی کنند. گویی مردان سلمانی همان زندانیان جزیره گویان فرانسه فیلم پاییون هستند که به زن تنها در خیالشان و در ژنده ها دسترسی دارند.
و فیلم دوم لئون، که شخصیت اصلی داستان همدمش یک گلدان بود و در زندگیش گلدان جای زن و زنانگی را گرفته بود.( جای نوشتن بیشتر دارد که از آن صرف نظر میکنم)
و اما فیلم هزار داستان کلید ماجراست
وقتی جامعه چرتی و خواب زده( و در واقع بیمار) را که اتفاقاً حاکمان آن را تراشیده اند و  اینک خود حال دست به انتقاد شده اند را نشان می‌داد، تاکیدی داشت بر این که مُغازه همان جامعه چرتی است و البته آرزویی که کارگردان از زبان شخصیت علی نصیریان در هر دو فیلم بیان میکند:
حتی اگر از کاسه چشمانمان گیاه بروید ما آن را خواهیم دید. 
  
 انتهای پر شکوه فیلم که همه در آب غوطه ور هستند. ما میدانیم که ۷۵ درصد

حجم مغز آب است و بیشتر این داستان در خیال شاگرد سلمانی رُخ داده است
و فیلم مسخره باز سورئالی است که در واقع پر از خیال
و همه داستان سورئال اش در مغز اتفاق می افتاد. مغزی که حجم بیشتر آن آب است. گویی برای تغییر« این مُغازه_ این جامعه» و در کنار قرار گرفتن زن و مرد بدون ممیزی  سلمانی_آرایشگاه در کنار هم، از مغزها و باورها باید کار کرد،  زلزله و سونامی در باورها اتفاق افتد تا کودکانی که چه دختر و چه پسر، در زهدان مادری غوطه‌ور هستند در جامعه غیر مسخره ای زندگی کنند.
مسخره نام دیگر جامعه ما بود
و مسخره باز تک تک ما مردان. 
ما مردان شده حتی فحش خوار مادرمان را هم باید تجدید نظر کنیم.
دیدن این فیلم بشدت مردانه را به مردان سرزمین توصیه میکنم. مردانی که با زبان استعاره ی ادبیات پارسی بیگانه نیستند تا این جامعه و تاریخ بی زن را تکانی دهیم. تا دختران و پسران آینده ما، در جامعه ای بیمار گون رشد نکنند، تا همچون پاییون، وادار به فرار( مهاجرت) نشوند.
 آری مو از ماست باید بیرون کشید
 تا درک کرد مو از ماست
 و هر چه هست از ماست که بر ماست.
 
@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 199 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:01