که چی

ساخت وبلاگ

سئوالی هست که سخت ویرانگر و شاید سازنده باشد. نمیدانم حتی سئوالی حکمت آمیز بنامم یا خیر. سئوالی حکمت آمیز است یا خیر، نمیدانم؟
پرسشی با این عنوان:
«که چی؟‌»
سوالی بسیار ویران‌گر. تقریباً تو را به طرز غیر باوری تنها و لخت خواهد کرد. تنها از داستانها و باور هایت‌.(اگر حیوان قصه گو انسان را یافته باشی)
تقریبا تمام ادیان و باورهای شرقی و غربی، تلاش داشته اند که تو را از  پرسش « که چی؟»دور کنند؟ 
مثلاً اسلام، با برپایی نمازهای پنج گانه اش، به تو فرصت مشغول شدن به خود را نمی‌دهد. تا به خودت بجنبی، اذانی از بر مناری تو را به مناسکی دعوت میکند و از صبح علی طلوع تا خواب شبانه اجازه ماندن با خودت را نمی‌دهد. در مذهب شیعه که نمازهای سه گانه وجود دارد این عدم اجازه البته کمتر، فهم می‌شود.
 اسلام از لحظه تولد و اذان گفتن بر  گوش سمت راست نوزاد تا لحظه مرگ و نماز میتش، لحظه ای او را به خود مشغول نمی‌دارد و اجازه ره یافتن به سوال « که چی؟ » را نمی‌دهد.
دیگر ادیان سامی و ادیان شرقی نیز تقریباً چنین شرایطی دارند که دوباره به این موضوع برخواهم گشت.
آیا این عدم به خود مشغول شدن انسان تا نرسیدن به پرسش« که چی؟» مربوط به دنیای کلاسیک و کهن است؟
معتقدم خیر. دنیا و دولتمردان عصر جدید نیز همه تلاش خود را برای آنکه انسان این عصر نیز به پرسش « که چی؟» نرسد انجام میدهد. چگونه؟ با تولید هزاران داستان در قالب فیلم و حواشی آن. از عکس های سلبریتی تا اکران و فرش قرمز. تا جوایز نوبل و اسکار و کن. تا داستان برپایی مسابقات جهانی و المپیکی، تلاش دارد همه وقت انسان به داستان و کار و فعالیت  های فکری و جسمی بگذرد و ره در بیابان  سئوال« که چی؟» نگذارد.

ادیان شرقی و غربی، معمولا کمترین التفات را به جسم و بدن انسان داشته اند. ریاضت کشی، خفت و خوار کردن جسم و چیزی شبه اهرمنی او را پنداشتن در بطن همه ادیان است. این که بر جسمت سخت بگیری. از خواب عمیق شبانه ( ram) بکنی و به نیایش شبانه بپردازی و از این قبیل. حتی اگر به ورزیدن جسم سفارش شده است، از برای جهاد از برای مواجه با باور دیگری بوده است. از برای جنگ‌های صلیبی بوده است. از برای گسترش باور خود بوده است...
چرا؟ چون داستان انسان و جواب« که چی» در ادیان به زمانی دگر و پس از مرگ موکول شده است و در نتیجه سوال که چی؟ سوالی، بی معنی است. نوعی حماقت است. نابخردانه است.
اما وقتی تو بدون رجوع به این داستان‌ها، داستان های قدیم و جدید، و در نغلطیدن در جوایز و اسکار و فرش قرمزها و نوبل ها بخواهی با «که چی؟» برخورد کنی، تقریباً بی اتکایی.  اتکایی نقطه ثابتی، نداری جز بدنت. جز جسمت. جز چیزی به نام شیمی خونت.
مجبوری بدنت را  مثلا، بورزی، هورمونهای شادی آور پایدار( در مواجهه با هورمون های ناپایدار ناشی از مواد) تولید کنی.
 تو مجبوری دائم و لحظه به لحظه احوال بدنت( شیمی خونت) را دانسته و بدانی. چرا که این تنها نقطه اتکای تو ست. از هم صحبتی ها، از نوع خوردنی ها، از نوع مشاهدات  و یا شنیده هایت زیست شیمی خونت را در بهترین وضعیت خود قرار دهی.
در واقع و در یک کلام تنها مزیت این سرزمین برهوت « که چی؟» حضور در لحظه است. لحظه در معنای جسم، در معنای بدن، شیمی خون.
در حال زندگی کردن را به معنی شیمی خونم در این لحظه، لحظه حال، تعریف کردن است. 
اینگونه تو« دائم تنهای پرتابی» هستی و تنها همدمت و نقطه اتکا، خودت که بدنت،که شیمی خونت است، خواهد بود.
و انسانی از این تنهاتر، بی داستان تر وجود ندارد.
این نقطه« در حال زیستن» در مواجهه با « که چی؟» نقطه ایست که هیچ یک از ادیان سامی و شرقی و کلاسیک توان رسیدن به آن را ندارند.
ادیان سامی مفهوم پر رنگی به نام انتظار به معنای ظهور مسیح و ظهور مهدی ع دارند
و از آن مهمتر مفهوم مرگ و معاد و دادگاه الهی و بهشت و جهنم دارند و در نتیجه
باورهایی دارند که تو حتی اگر به آن مومن نباشی، نیم نگاهی به آینده خواهی داشت و نه فقط حال.
حتی ادیان شرقی غیر معاد باور. تو اگر معتقد به داستان های آن ها باشی، نیم نگاهی در کردار و اندیشه به تناسخ و اینکه زندگی بعدی قورباغه خواهم شد یا سوسک، پاسبان خواهم شد یا حاکم، غنی خواهم شد یا فقیر خواهی داشت و همه اینها یعنی از حال و زندگی همین لحظه و شیمی خون همین الانت غافل خواهی بود.
در واقع پرسش « که چی؟» همه نقطه اتکهایت را می‌گیرد و تنها یک نقطه اتکا میدهد: بدنت، شیمی خونت.
بدنت، شیمی خونت، پاسخ به سوال که چی نیست، بل اینکه فعلا حالم را در لحظه بیام است. حال خوشم( این خوش تعریفش در انسان ها لزوما یکسان نیست).
پی نوشت:
این افکار پس از شیفت و مواجه با خودکشی و صدای لحظه به لحظه ضعیف شدنش بر ذهنم نشست، به آن صدا فکر کردن بر روی دوچرخه و رکابیدن و تغییرات شیمی خونم و متعجب  از زایش چنین افکاری.  شاید خوانش رمان نامه های به پیشی مقدمه ای چون بنزین بود و آن صدا جرقه اش
@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 187 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:01