بعد از واقعه

ساخت وبلاگ

پس از نزدیک به ده روز، دوباره پرچنان را می‌خواهم آپ کنم.
روزهای سختی را گذرانده و میگذارنیم.
نوشتن سخت شده است.
بارها نوشته و پاک کردم، نمیخواهم مروج این فضای یاس که در همه آنچه من میبینم افتاده است باشم. میخواهم نوشته ام شده در یک فرد، اثر گذار باشد.
 در اوج این اعتراض ها و خشونت های دو طرف من چیزی دیگر دیدم.
 فقدان آموزش و پرورش در معنای آموختن زندگی مدرن.
حاکمان این روزهای کشور، آموزش و پرورش را به سواد و کتاب و درونی کردن ایدولوژی های مد نظر خود تقلیل دادند.
اینکه سواد خواندن داشته باشی و حساب و کتاب بلد باشی.
حال آنکه نهاد آموزش و پرورش کارکردی بسیار فراتر از اینها دارد.
این که فرد پس از پایان تحصیلات متوسطه، مهارت های زندگی، مهارت کنترل خشم، فرا آموختن حقوق خود، چگونگی اعتراض کردن، چگونگی حل مسأله و...را آموخته باشد.
برای همین است که فرانسه پس از هفته ها و ماه ها از گذشتن جلقه زردها، هم اقتصادش میچرخد، هم آمار کشته های سه رقمی و دو رقمی و حتی تک رقمی ندارد و هم... و این نشان از آموختن در دوران محصل بودن معترضان فرانسوی دارد
اما وقتی ما می آییم و قسمت پرورشِ نهاد آموزش و پرورش که به معنای آموختن زندگی مدرن و نه قبیله ای و عشیره ای و مذهبی را حذف میکنیم، در جایی دیگر و سالها بعد خود را نشان میدهد.
کجا؟
این چند روز شاهدش بودیم.
چگونه؟
ما وقتی شهر های خود را ساختیم، مدرن ساختیم. چون مجبور بودیم، برای خانه های خود ، همچون سنت، اندرونی و بیرونی تعبیه نکردیم و مو به مو و واو به واو ساختن شهر را از غربیان زانو زده و آموختیم.
پس ساختمان های ما، اداره های ما همه شکلی غربی پیدا کردند. بانک های ما به تاسی از غربیان شیشه ای شدند. بقالی های ما، مگا مال شدند.
حال اینجا تناقض ایجاد شده است. آنچه آموخته نشده در مواجهه با این معماری قرار می‌گیرد. فردی که کنترل خشم یاد نگرفته، مهارت حل مسأله نمی‌داند چیست و صفر و صد، همه یا هیچ می‌بیند، جان خود را کف دستش گذارده و بانکی را آتش میزند. یک فرد، بی شمار آدمی را ضربه میزند.
بزرگان مذهبی فکر میکردند می‌توانند قسمت های از مدرنیته را بپذیرند و قسمت‌هایی دیگر را نه. مثلاً به مخالفت با سندی که سازمان یونسکو تنظیم کرده بود (۲۰۳۰)برخواستند.
چوب این نیاموخته ها  را سالها بعد با به بار نشستن جوانانی که زندگی مدرن را نیاموخته اند، مثلاً با جرقه افزایش قیمت بنزین خورده و یا خواهند خورد.
زندگی مدرن همچون ماشین است. درست است که همه می‌توانند کلاژ ترمز گاز را فشار دهند و برانند اما معدودی این کار را قانونی میتوانند انجام دهند، آنهایی که قوانین آن را آموخته باشند ‌
زندگی مدرن پذیرفتن تام و تمام آن است. اگر می‌خواهیم مدرن زندگی کنیم. و در واقع امکان دیگری هم وجود ندارد. ما مجبوریم مدرن زندگی کنیم.
 

این چند روز که نت قطع بود، صدا و سیما را نگاه میکردم.
در گزارش ها فیلمی را نشان داد که فردی که همه چهره خود را پوشانده، با یک شیشه مواد مشتعل و آتش و شکستن شیشه بانکی، آنجا را به آتش میکشد. تنها و تنها یک فرد!!!
جای عوامل بالادستی بودم حتما گزارش گر را توبیخ میکردم. چرا که در سطح میلیونی به بسیار آدمی که چیزی برای از دست دادن ندارند، آموزش تخریبی به وسعت بسیار داد. آدم هایی که آموزش زندگی مدرن ندیده اند.
یک مثال و تامام.
تقریباً همه ما بلا استثنا باید با بیمه اجباری و بیمه بازنشستگی و قوانین کار آشنا باشیم.
و تقریباً همه ما با آن بیگانه ایم، چون یک خط بله حتی تنها یک خط پیرامون آن در کتب درسی مان نخوانده ایم.
چون کتابهای تاریخ و ادبیات و اجتماعی و حتی جغرافی ما هم چیزی شبیه کتاب دینی شده اند، اگر عربی و قرآن و  سبک زندگی و دینی را کنار بگذاریم.
چوب این اتفاق ها را هم حاکمان و هم مردم،  به شکلی دهشتناک، همه با هم در کمتر از پنج روز خوردیم. کاری که هیچ اسلحه آمریکای و ناو آمریکایی نتوانست بکند را ما خود کردیم.
آری برادر
از ماست که بر ماست.


@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 212 تاريخ : دوشنبه 4 آذر 1398 ساعت: 19:21