پس از سفر رکاب زنی یزد به شیراز قسمت سوم

ساخت وبلاگ

گزارش پس از سفر رکاب زنی یزد به شیراز نیلوبلاگ قسمت سوم

در همه استان هایی که رکاب زده ام استان یزد، به طور سیستمی و یکپارچه چه بصورت نرم افزار و چه سخت افزار، یک سر و گردن از دیگر استان های کشور، به روز تر، مدرن تر، رشد یافته تر بود. به نظرم این اتفاق را در یک پروسه زمانی چندین ساله میتوان ارزیابی کرد. اجازه دهید با مثال‌هایی از سفرم این نوشته ام را در محَک نقد قرار دهم.
اول
به واسطه جاده و دوچرخه، سیستم دستشویی رفتن من تغییر میکند و رها میشوم. تقریباً هر جا نیاز احساس کنم، یک خاک ریزی، پشت تپه ای، بیابانی، زیر پلی از جاده پیدا میکنم و آنجا برای من توالت می‌شود ( یکبار هم برای خودم فرضیه‌ توالتی در چندمین سفر رکاب زنی نوشتم)
در کل استان یزد هرگاه اراده ای در من برای دستشویی نیاز شد. یک دستشویی با کیفیت نیز حضور داشت. در حالی‌که واقعاً نگاه اول من به دستشویی نبود، و یک زیر پل هم برایم کفایت میکرد.
این برایم بسیار عجیب بود و تقریباً باور نکردنی.
شاید عده ای از خوانندگان در پندارشان این شکل گیرد که ای بابا گشته گشته چی برای نوشتن پیدا کرده.
حال آنکه فکر نمیکنم موضوع به این سادگی باشد.
یک سری عوامل  پیچیده دست به دست هم میدهد تا این اتفاق در نگاه اول ساده که هر جا اراده کنی، دستشویی باشد
اتفاق افتد.
اعتماد عمومی، عدم بیکاری مطلق، عدم اعتیاد، نگاه کلان مسیولین ده و روستا و شهر و فرماندار و استاندار به توریسم یا مهمان، یا مسافر. باور این نکته در مردم که ما میتوانیم و ظهور عملی این ما می‌توانیم در بطن زندگی مردم و لمس آن در زندگی جاری، میتواند از عوامل این موضوع باشد.
به نظرم استان یزد راه درستی در آغوش باز کردن به توریسم، یا مسافر، یا گردشگر را پیدا کرده است، ( در استان یزد به ما دوچرخه سوارها، ماشین های عبوری بوق نمی‌زدند) و  شهر یزد، مسیر اشتباهی را در راه صنعتی شدن در حال گام برداریست. کارخانه فولاد و ماشین سازی، نیاز مفرطی به آب دارند که یزد تقریباً فاقد آن است. و دوم آنکه صنعتی شدن یزد، راه مخالف توریسیمی است که در روستا ها و شهر های کوچک در حال شکل گیری است. چرا که باعث مهاجرت نیروی کار  به شهر می‌شود.
حال این دستشویی، یکی از ملاک‌های مهم میشود که نرم افزار و سخت افزار با هم گره خورده است. تاریخ و سنت  آن به امروز و مدرنیته اش بافته شده است. دستشویی امکان مقدس و انبوه حسینه ها و امامزاده ها در خدمت زندگی مدرن امروز قرار گرفته اند.
فکر کنم در جایی خوانده بودم، حتی  تعداد دستشویی ملاکی برای رشد کشوری برای بعضی از سازمان های جهانی است. از سازمان های جهانی مربوط به زنان بگیر تا سازمان بهداشت و اقتصاد.
دو:
بارانی شدید ما را فراگرفت و در روستای زردین گنبد مسجدی دیدیم و وارد آن مسجد شدیم. خادم پیر آنجا هم از ما استقبال کرد‌
عملا در مسجد همیشه باز بود و در دستشویی هایش
دستشویی مجهز به سنسور نوری بود و چراغ اتوماتیک روشن و خاموش میشد. جنس شیر آبها، فلزی بود.
درب مسجد باز بود و یا به راحتی باز میشد. فرش های دست باف،  دستگاه پژورکشن پخش فیلم بر روی پرده سینمایی، ظروف مسی، سیستم صوتی نیز در  مسجد بود. اما احتمال بسیار زیاد دزدی از این مسجد اتفاق نیفتاده بود که نیاز به قفل و بست  احساس شود. 
در مسیر همین روستاهای یزد بودیم، پسرکی نوجوان نگاهم میکرد. سلام دادمش. سلام داد و گفت: خوش تشریف آوردید ( نقل به مضمون با فوکوس به کلمه تشریف). از نوع گفتار این پسر روستایی تعجب کرده و حاج و واج بودم.
به روستایی که قرار بود شبمانی کنیم، رسیدیم و در قدمگاه منزل کردیم. دو نوجوان با ما هم کلام شدند. دل نگران درس و مشق خود بودند. از معلم زبان شأن ناراضی!! ( نگاه کلان به توریسم را نیز در پس پنداره خود داشته باشیم)
پرسیدم کلاستان چند نفر است؟.
و با پاسخ خیره کننده ای روبرو شدم: پانزده نفر.
مهاجرت، نگاه منطقی خانواده به تعداد فرزنذان، بالاتر رفتن کیفیت زندگی فرزند در خانواده، حضور توریست و مهمان و مسافر  با الگوی یکی خوبه دو تا بسه، و دلایلی بیشتر اقتصادی و کمتر فرهنگی احتمالی دیگر ...از پس سالها توانسته بود، مدرسه را به حالت استاندار از بعد نفرات در آورد. یادمان باشد که جمعیت ایران چند روز پیش، به ۸۳ میلیون نفر رسید و آن را رد کرد و به زمان خود که جمعیت ۶۰ و سپس ۷۰ میلیون شد نگاه انداخته و تعداد دانش آموزی خود را به یاد آوریم و قیاس گیریم.
در واقع در طول سفر، قطعات پازل این تغییر در استان را می یافتم و قطعه آخر را در کلام آن دو کودک، پیدا کردم: آموزش، آموزش، آموزش. در یک جمله:
معلم فرصت و توان کافی دارد که با دانش آموزان کار کند.
کودکان بسیار اجتماعی بودند. پیرامون حل مسئله و کتابخانه شأن با هم صحبت کردیم.
سه
در طول سفرمان در استان یزد، دوبار پلیس راهنمایی و رانندگی به ما از بابت مراعات نکردن قوانین و عدم دور زدن میدان بهمان تذکر داد!!

@parrchenan

پلیس اولی نگاه اخم آلود و جدی نیز داشت.
بقدری متعجب شده بودم که تا مدتها به فرد خاطی می‌خندیدیم. اما این یک نشانه بسیار مبارکی بود.  تقریباً در هیچ کجای ایران و رکاب زنی مان ما با این برخورد، مواجه نشده ایم. استان یزد، در باور مردمانش نیز کار کرده است.
چهار:
یکی از دلایلی که در استان فارس ، دعوت مهر بانو برای اقامت در خانه اش را پذیرفتیم آن بود که مسجد روستا دو قفل آویز یُغور داشت. دو قفل!!٫

 


@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 203 تاريخ : دوشنبه 4 آذر 1398 ساعت: 19:21