پس از سفر قسمت دوم:
ما شانزده روز در سفر بودیم و در نتیجه شانزده شبمانی داشتیم. خانه معلم، مسافر خانه، بوم گردی، مسجد، امامزاده، حسینه، آشپزخانه حسینه، اتاقک های قبرستان، و خانه مردم محلی، منازلی بود که ما شبمانی کرده ایم.
مهمترین چیز برای شب مانیمان، حضو در یک چهار دیواری بود، بعد از آن برق و دستشویی و همین.
و دقیقاً به همین خاطر نه زرق و برق آنجا و نه کم و کاستی هایش برایمان مشهود نبود. فوقش اگر حمام داشت، سر ذوق می آمدیم. مهم این بود که یکی دو ساعت نشسته چایی بنوشیم و تا صبح جایی باشد که بخوابیم.
سفر اینگونه، ارزش های زندگیت را دستخوش تلاطم میکند.
واقعاً نیاز است که برای داشتن خانه ای، بیشتر وقت و عمر خود را صرف آن کنیم؟
شاید این سوال مطرح شود که ما در این سفر، فقط برای یک شب ، مکانی میخواستیم و اما خانه برای یک عمر است.
اما
اما گویی در هر دو حالت ما مسافر هستیم. از مبدا تولد یک سفر تا مقصد پایانش. و اگر در زمان چهار میلیارد سال عمر زمین، سفر زندگی مان را قیاس کنیم، طول عمر زندگی حتی اندازه ثانیه ای از یک شبمانی ما نمیشود.
اینکه در آشپزخانه حسینیه ای اتراق کنی و در دلت گویی، دمش گرم، اجاقی دارد که بتوان گرم بود، معیارهای زندگی و خانه و فلسفه ات را کن فیکون میکند
در هر سفر و هر شب مانی این بیت غزل حافظ برایم باز تعریف میشود:
از این رباط* دو در چون ضرورت است رحیل
رواق و تاق معیشیت چه سربالا و چه پست.
معنای ساده بیت:
از این دنیا که چون کاروانسراست و دو درب تولد و مرگ دارد باید عبور کرد
پس چه نیازی است که اتاقک کاروانسرایت دارای رواق و تاق باشد و مجلل باشد یا ساده؟ چرا که باید رفت و اینها مهم نیست.
رباط: کاروان
@parrchenan
پرچنان...برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 201