گزارش رکاب زنی از یزد تا شیراز روز چهاردهم

ساخت وبلاگ

پرده اول
در جاده و سوار دوچرخه هستم یک موتور دو ترک با راکبین جوان کنارم می‌رسند و سرعت کم میکنند.
حوصله هِلو و هاواریو ندارم.
یک سلام علیکم غلیظ تحویل می‌دهمشان.
:کاکو شما ایرانی؟ من فکر کردم خارجییی؟
میگم آخه به قیافه هامون میخورد خارجی باشیم؟
: کاکو سبیلات شبیه خارجیاست.
از کوره در میروم میگویم تو رو قرآن سبیل را از مرد ایرانی نگیرید دیگه.
و راکب جوان تر به دوستش می‌گوید:
خو راست میگه دیگه، سبیل شیراز نیلوبلاگی داره !!

پرده دوم
در ارسنجان با یک راننده همآهنگ میکنیم، ما را به سمت مروارید سبز، یعنی همان درختی که بر سنک روییده است ببرد. بسیار صبور و آرام و با وقار است. عاشق پراید مدل ۸۹ اش است و با ماشینی دیگر تاخت نمی‌زند و می‌گوید ارتباط عاطفی با او برقرار کرده است.
راننده سبیل شیراز نیلوبلاگی دارد و مرا اسیر این جذابیت خود کرده است. حس خوبی از این مرد گرفتم‌

پرده سوم:
نام ارسنجان احتمالا در تاریخ دور ارزنجان بوده است و از به معنای مقدس. و زن ، نشان از آناهیتا.
قبل از ارسنجان یک بند دختر نیز داریم و اینکه نام قنات اصلی که شهر از آن تغذیه میشد، عایشه است که در زبان محلی عایشه می‌گویند.
مغنی ها برای قنات ها جنسیت تعیین میکردند. اما قناتی به شهرت عایشه تا به حال نشنیده بودم

پرده آخر:
جلو در خانه معلمی رسیده ایم.
 زنگ در را میزنم. خبری نمیشود. با شماره تلفنی که نوشته شده تماس می‌گیرم و از خود و مسافرتم میگویم و اینکه امشب به اینجا نیاز داریم. 
مخاطب پشت خط به بعلاوه(+) زیر در حوالت می‌دهد که بندی زیر آن قرار دارد که با کشیدن آن در باز میشود.
قرار میشود ما در آنجا استراحت کنیم تا او برسد.
ساعت هفت شب است و هنوز نیامده، دوباره تماس می‌گیرم.
و قرار بر این میشود که پول را به شماره کارتش واریز کنیم و به او زحمت آمدن ندهیم و صبح هم در را بسته و برویم!!

به حوالی شیراز نیلوبلاگ خوش آمدیم.
 

روز چهاردهم نیلوبلاگ رکاب زنی

@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 197 تاريخ : دوشنبه 4 آذر 1398 ساعت: 19:21