از حضور خانمها در برنامههای دوچرخه سواری بوجد آمده بود. میگفت، خانمی که به این سفرها بیاد کار خیلی خاصی میکند و البته من با این نگاه موافق نبودم. تا این که با یکی از بانو رکابان های گروه هم سخن شد.به او تبریک گفت، از بابت این حرکت خاص و اینکه خیلی خفن هستند.
اما زهرا گفت، نه. حضور خانمها با دوچرخه چیز خاصی نیست. همچون بقیه رفتارهاست. اگر بتوانی دستشویی و خوابیدن در هر جایی و نشستن در هر موقعیتی را کنار بیایی، بقیه اش حل است. توان بدنی میماند که با تمرین تقویت خواهد شد.
شاید این تفکر، در نگاه اول عجیب به نظر برسد، اما بیایید از منظری کلانتر به موضوع بپردازیم.
آیا شده هنگامی که فیلم های حیات وحش را میبینیم، کوچ های عظیم جانوری را ، بگیم آفرین بوفالو های ماده، آفرین جیران های ماده، آفرین آهو های ماده، دمتان گرم پرنده های ماده که پا به پای نرها، صدها و هزاران کیلومتر مهاجرت میکنید.
این نوع نگاه خنده دار و مسخره به نظر نمیرسد؟
در واقع ما وقتی، به دیگر موجودات نگاه میکنیم، نگاه جنسیتی به کل داستان آنها نداریم.
اما وقتی به انسان بر میخوریم، همه زاویه ها و نگاه ها، تماماً جنسیت زده میشود. مسخره میشود.
در واقع زبان و ساختار های زبانی، فرهنگ جنسیت زده ما را به این سمت و سو حرکت میدهد. به قول سیمون دو بووار
انسان زن به دنیا نمی آید، بلکه زن میشود.
و راه رهایی از این نوع فرهنگ، مراجعه به تکامل و نگاه داروینی است. اگر باور داریم ما نوعی از حیوانات پستان دار هستیم، با خود تاکید کنیم ما نیز حیوانی... با صفت ها و مضاف الیه های بسیاری که در فلسفه آمده است، هستیم.
به قول فیلم مسخره باز، از طبقه بندی مسخره آرایشگاه_ سلمانی، باید جدا شد و به تعبیر خودم به نگاه غیر مسخره که نگاه طبیعی و تکاملی است رسید.
استقلال واقعی زن و مرد در همین نکته است که از آن نگاه مسخره فاصله گرفته و به افق غیر مسخره برسند.
@parrchenan
جهان فاسد مردم را بریز دور و در این دوری به عطر نافهی خود خو کن کمین بگیر جهانت را سپس شکارچیانت را به تیر معجزه آهو کن مفصلاند زمستانها و برف، نسخهی خوبی نیست برای سرفهی گلدانها گلی نمانده، خودت گل باش تو را بکار و شکوفا شو تو را بچین و تو را بو کن دلم دف است نیستانا! نگاه صوفی ناخوانا! جهانپریشی مولانا! دهانپریشی مولانا! تو خانقاه منی، با من بچرخ و یاحق و یاهو کن
حسین صفا
@parrchena
شب است، یک تنه زیبا شو و چند ماه، شکیبا شو سپس مرا متولد کن بتاب روی شبم دریا! و جوجهاردک زشتم را به زیر بال و پرت قو کن کسی نمیشنود ما را اگر که روی سخن داری و درد حرف زدن داری اگر دهان خودت هستی اگر زبان خودت هستی به گوشهای خودت رو کن دوتا بریدهی از شانه دوتا خجول، دو دیوانه... منم دو دست، که میخواهم بغل بگیرمت ای جنگل! تفقدی نظری چیزی به این دو ساقهی کمرو کن مِسَم که پخش و پلا هستم دچار درد و بلا هستم تو عادلی که طلا هستی به کیمیای مساواتت تو را بدل به خودت، اما مرا بدل به ترازو کن تو را ببوس که لبهایت هنوز طعم عسل دارد تو را بخواه که آغوشت هنوز میل بغل دارد تو را بکار و شکوفا شو تو را بچین و تو را بو کن
حسین صفا
@parrchenan
پرچنان...برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 196