کم دندون

ساخت وبلاگ

تماس گرفت، از دوستانی بود که دو سال پیش با هم کوه رفته بودیم. او با خانواده اش، تا پناهگاه آمد و تلاش داشت فرزندانش را با کوه و طبیعت آشنا کند.
گفت: شما از ذهنم پاک نشدی، چرا که فرزندش را که آن زمان شش ساله بود، به گونه ای دیگر صدا میکردم:
کم دندون.
دندان های شیری اش ریخت بود و از تعداد استاندار، کمتر دندان داشت و همین نام گذاری، عاملی شده بود جهت ارتباط قوی با کودکش و در جهت و راستای اهداف پدرش، اینکه کوه و فضای کوه و آدم های کوه، را بتواند برای کودکش دلچسب کند.
این‌گونه بود که هنوز من، در خاطرش مانده بودم.
کم دندون را با الهام از کارتون چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم، بدست آورده بودم، نام دراگون اصلی کارتون، بی دندون بود.

 

ساعت یک بامداد ماموریت خورد.
به گرم‌خانه شهرداری رفتیم. پدری احتمالاً معتاد با دو کودک، آس و پاس شب سرمای تهران بودند.
پس از رایزنی ها، پدر پذیرفت، تا یافتن سرپناهی، کودکان در جایی امن و گرم، بهزیستی، باشند.
وضعیت اقتصادی این روزها بگونه ایست که اگر یکم بی برنامه شوی، چپ می‌کنی. نمی‌توانی هم اعتیادت را داشته باشی هم زندگیت را، اولین خطا آخرین اش میشود.
نزدیک دو سال بود که اینگونه بچه از والد، نکَنده بودم، بچه بغل، سوار ماشین دو سالی بود نشده بودم.
کَندن، بچه را گریان میکند. دوباره مشغول شعبده شدم، دخترک این داستان شب ما هم، کم دندون بود و اینگونه شد که نامش استحاله یافت و  شد کم دندون و برادرک خردسالش نیز از ترس گم شدن دندان هایش گریه نکرد و شد پُر دندون.
وقتی، تحویل شیر خوارگاه دادیمشان،
دخترک خندان و پر قه‌قه  گفت: گیر چِلی* افتاده بودم ها


اما گرم‌خانه شهرداری.
برعکس انتظارم بشدت تمیز میزد. لباسها تمیز و بوی تمیزی از سالن ها می آمد.
چرا؟
چون مدیریش، سختگیر بود در بهداشت مراجعین، دانه دانه موهایشان را چک می‌کرد که شسته باشند و لباس تمیز مرکز را پوشیده باشند.
مدیرش یک زن مقتدر وسط آن همه مرد بود.
احتمال بسیار میدهم اگر مدیرش، مرد بود، مرکز پر از شپش و شیپیش بود.
چِل: دیوانه، خُل و‌ چل

@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 200 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 23:27