قسمت سوم

ساخت وبلاگ

کرونا قسمت سوم
ترس به مثابه زندگی

پیرامون دو پست اخیر بازخوردهای بسیار متفاوتی دریافت کردم. و امیدوارم این پست بتوانم نتیجه گیری خود را انجام دهم.
دو نوع بازخورد وجود داشت ،  با این مضمون  که من خوشبینم ، چرا که میخواهم زندگی کنم
و دومی همدلانه با جستارها و کپی پیست کردن آن‌.
حال اجازه دهید زندگی را ریز شویم. چه چیز با انسان در طول صدها هزار سال زندگیش با او توأمان بوده و نفس کشیده است؟
چه چیز او را از کشته شدن توسط حیوانات درنده در صحرای ساوانا نجات داده است؟
چه چیز او را وادار کرد آذوقه ذخیره کند؟
چه چیز او را وادار کرد به دنبال کشف آتش برود؟
پاسخ یک صفت یا سائق طبیعی است:
ترس
انسان های که نترسیدن، توسط شیرها و پلنگ ها احتمالأ خورده شدند.
انسان های که از زمستان و بی آذوقه ای نترسیدن احتمالاً از گرسنگی جان دادند
انسان از تاریکی و شب ترسید و آتش را کشف کرد 
 و ما ادامه دهندگان انسان های ترسو هستیم.
آیا ترس از زندگی جداست؟
ترس قسمت عظیم زندگی بوده و است. ترس خود زندگی است.
کدام حیوان غیر درنده را در فیلم های راز بقا دیده اید که بدون ترس آب بخورد؟ بدون ترس بچَرد؟
کدام حیوان درنده را دیده اید که بدون ترس از گرسنه بودن توله هایش، شکار نکند؟
کدام نری را دیده اید که از ترس آلفای نر، گوشه گله بماند؟

حیوان با ترس زندگی میکند چرا که میخواهد زندگی کند.
و مگر اینکه ما حیوانیم؟ حیوان ناطق، حیوان قصه گو، حیوان اندیشمند؟
در این چند دهه نوع  ترسیدن های ما تغییر کرد، اما ما همچنان ترسیدیم و فکر میکردیم نمی‌ترسیم. نامش را استرس و اضطراب گذاریدم اما نام نابش، اصیلش ترس بود.
ترسیدن به مثابه زندگی کردن است.
حال، 
ما اگر از کرونا نترسیم، که بازیِ، که سیاستِ، که الکی ، که دو درصد، که کذاییِ... و خفیفش کنیم، 
چه اتفاقی می‌افتد؟
اگر مدارس تعطیل می‌شود میرویم شمال!
چرا؟ چون احتمال گرفتن کرونا را به خود نمی‌دهیم. چرا که نمی‌ترسیم. حال آنکه شمالِ تازه از یخبندان در آمده ی آلوده به کرونا، بدترین جا برای حضور است. که اگر کرونا گرفتی، نسبت به مراکز بهداشتی، بیمارستانی تهران، چیزی نیست.
اما چون نمی‌ترسیم، رفتیم.

اگر نترسیم چه اتفاقی می افتد؟
دور هم جمع می‌شویم، برای مادر بزرگ هفتاد و چند ساله مان تولد میگیریم در حالی‌که اگر می‌ترسیدیم، در خانه های خود می ماندیم.
اگر نترسیم، خرید شب عید داریم، دید و بازدید عید و...
و هنوز نمی‌ترسیم.
ولی باید بترسیم، اگر ترسیدیم، در قرنطینه گونی که خود درست کرده ایم می مانیم. 

دو پست قبلی ام آنقدر ترسناک بودند که خودم بسختی خوانش مجدد میکردم، اما برای ترسیدن لازم داریم.
شاید فضای اگزیستانسیال را نتوانیم در واژه تعریف کنیم اما آنچه در دو پست گذشته بود دقیقاً معنایی بود که با گوشت و پوست خود از این کلمه مفهوم کردیم و تک تک ما فهم میکند.
در کتاب زندگی پنهان ذهن( در پست های پیشین معرفی کرده ام) فصلی دارد که مغز، بر خلاف واقعیت تو را به سمت خوش‌بینی، گمراه میکند.
اکنون وقت گمراهی نیست.
 باید که بترسیم تا یک_ خود کرونا نگریم، دو _ خانواده مان نگیرد، سه_ اپیدمی به شکل گسترده نشود چهار _ زنده بمانیم، جز نود و هشت درصدی ها باشیم با کمترین هزینه از زندگی.

پی نوشت:
گفتگو ویژه خبری را که خانم مجری که خود، دو روز قبل گفت من شاید کرونا داشته باشم!! با معاون وزیر بهداشت و تناقضات  پر تعدادی که داشت، مصاحبه می‌کرد،  دیدم یاد سه روز اول پس از ساقط کردن هواپیما افتادم. همان قدر دروغ، همان قدر فریب.


 @parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 211 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 22:44