قلقک

ساخت وبلاگ

هنگام غروب است و درون وانت با باری که از بازار خریده ام، مشغول آمدن به مقصد خسته نشسته ام گ  

سَرسَری گوشی را چک میکنم و با دیدن فیلم، غمی و بُغضی را درون گلویم خفه میکنم و حسی شدید از عذاب وجدان پیدا میکنم.

 دوباره یاد پسری که از ترکیه برگشت می افتم و همان لحظه با او تماس میگیرم و حالش را جویا میشوم، ابتدا در این گمان افتاد که از جهت بازپس گیری قرض اش تماس گرفته ام و اجازه سخن بیشتر به او ندادم، گفتمش، این موضوع قرض باعث نشود که اگر باز هم نیاز به کمک و حمایت مالی و غیره داشت تماس نگیرد و همچنان بر من حساب ویژه ای کند.

 شاید با این تماس ناخودآگاه تلاش کردم بار وجدانم را کم کنم.

نیمه شب یاد فیلم افتاده ام و از خواب پریده ام. عذاب وجدانم هنوز سنگینی می‌کند.

متاسفانه گویی جامعه، و بسیاری از مردم چیزی به اسم آینده را از دست داده اند. 

 شاید خنده دار به نظر برسد، آینده برای من یعنی آن زمان که در خانه همه ماها که کودک بودیم، قلقک داشتیم و این روزها کدام خانه کدام اتاق کدام کنار تخت کودک است که قلقک قرار گرفته باشد.

آینده برای من قلک سنگین و پر پسرخاله ام بود که وقتی خانه شأن سرقت شد، برای دزد می ارزید آن قلک را بشکند و خالی کند.

جامعه بی قلقک، مردمان پیری هستند که برای فردا چشم انتظار نیستند، حتی اگر بیست سال داشته باشند.

https://t.me/parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 132 تاريخ : پنجشنبه 29 ارديبهشت 1401 ساعت: 12:27