ادب

ساخت وبلاگ

از سفر رکاب زنی اردبیل به تبریز:

 اذان شام را داده بودند و ما نیز کم کم داشت چشمانمان گرم خواب میشد که پسرکی از روستا بدون آنکه در بزند، در را هل داد و بدن را نیمه در حالیکه سر به داخل آورده بود با پرسش کوتاه و سرعتی و فارسی - ترکی پرسید دوغ بیارم؟ که التماس کنان پاسخ دادیم خیر ما داریم می‌خوابیم.

 قبل از آن هم یک قابلمه شیر تازه دوشیده شده آورده بودند و شام هم خورده و دیگر جا نداشتیم و باید زودتر می‌خوابیدیم تا بدن های خسته زودتر ترمیم شود.

اما نکته ای که در این روایت برایم برجسته شد، در نزدن و بی اجازه وارد شدن پسرک بود.

 این که او احتمالاً وادار به کاری از جانب والدینش شده و از غریبه‌ها شرم داشته و زودتر می‌خواسته وظیفه خود را انجام دهد و همه اینها از سر مهر و محبت بیدریغ روستا بوده یک زاویه دید است.

 نگاهی دیگر اینکه، آن کودک اصول اولیه آداب و معاشرت را بلد نبوده و در اصلاح بی تربیت بوده است و بدون در زدن و کسب اجازه ورود کرده است.

در آیات قرآن، آیه ای هست که به اعراب تازه مسلمان سفارش میکند قبل از ورود به منزل پیامبر ابتدا از او اجازه گرفته و در اصلاح در بزنند( نمیدانم کدام آیه و سوره)

در این گمانم، با ظهور انقلاب کشاورزی، و پیدایش مالکیت، به کمک دین، چیزی به نام حریم فردی نیز شکل گرفت و کم کم نام ادب و اخلاق بر آن نهادند.

در واقع هر چه از روستا به شهر در نگاه تمدنی، و ریشه تمدن که شهر ها بوده و هستند نزدیک شویم، با فضای 

 ادب_ احترام بیشتری مواجه می‌شویم و از کودکی در انسان ظهور و بروز پیدا میکند.

 https://t.me/parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 98 تاريخ : دوشنبه 13 تير 1401 ساعت: 16:11