خانه دوست کجاست ( روز شانزدهم، کلپورگان)

ساخت وبلاگ
ماشین گرفتیم و از سراوان رفتیم روستا کلپورگان.
زنان روستایی مشغول درست کردن سفال بودند. یعنی شهر سوخته و موزه زاهدان، با آمدن به این روستا کامل میشود و بدون آن درک ناقصی از تمدن پنج هزار ساله ای خاک خواهی داشت. خانم دهواری مسئول موزه زنده روستا توضیحاتی پیرامون این سفال و این کار دادند. این که با این کار زنان روستا مشغول شده اند و خود ایشان الگویی برای دیگر زنان روستا شده اند.( در گروه اد شده اند، امید که خود توضیحاتی پیرامون زنان روستا و شیوه سفالگری شأن بدهند)
در کارگاه و در میال سفال و سفال گر، قدم زدم. با توجه به این که دوچرخه وسیله ماست، دنبال کوزه ای بودم که بتوانم با خود مسافت هزار و اندی باقیمانده را همراه سازم. بدنبال لیوانی بی دسته. قدم میزدم و کوزه ها را بر دست می‌گرفتم و امتحان میکردم. در نهایت یکی را انتخاب کردم.
این انسان ماشینی عادت کرده به سری دوزی و سری سازی و سری خوری و سری پوشی کجا و این که بگردی و یک لیوان که شبیه هیچ لیوان دیگری در عالم نیست را انتخاب کنی، کجا ؟
شاید سفالی ندا سر داد مرا بخواه و سهیل آن را شَنید. سهیل دیگر حس آن انسان ماشین زده را ندارد. شانزده روز آهسته آهسته آمدن، او را از قافله تندن پر شتاب بشریت عجول جدا کرده است. حالا می‌تواند مدتها در دل کوزه ها بگردد و ندای آنها را بشنود. حال فهم بهتری از اشعار خیام دارد. از کو کوزه گرش، تا کوز خرش، تا کوزه فروش اش.

خیلی از ماها خیلی ادعا داریم از برای بشریت، از برای انسانها، اما هنوز نیامدیم به مردمانی و زنانی که این گوشه کشور، در حال ساختن زندگی خود هستند، بدون آنکه سوخت جابجا کنند، بدون آنکه ، غر بزنند چرا و چرا کنند...
سلام کنیم.
این سلام واجب است. این دِیْنْ را باید بجا آورد و سلام گفت بر مردمانی که اینگونه زندگی را تقدس می بخشند. خاک را خلقتی دوباره میکنند و جامه زندگی بر آن می بخشند و زندگی نه مگر کارکِرد داشتن است؟ که اگر این نبود به فتوای من بر او نماز کنید.


روز شانزدهم


@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : شانزدهم,کلپورگان, نویسنده : iparchenane بازدید : 200 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 18:45