خانه دوست کجاست ( مثبت چهل ،نیاز)

ساخت وبلاگ
نیاز

ابتدای سفر بودیم و هنوز در استان خراسان جنوبی، در بقالی سر راهی مشغول خرید بودم که شامار درست کنیم.
مردم روستا به ما در مسجد راه داده بودند و ما را تکریم کرده بودند‌. همین مغازه دار که از او خرید میکردم، زنگ زده بود، با برادرش هماهنگ کرده بود که او بیایید مغازه را اداره کند و خودش با ما آمده بود که مسجد را به ما نشان دهد و با بزرگان ده هماهنگ کند. در آخر هم کلی مقاومت کردیم که مزاحم مردم روستا نشویم و در خانه خدا بمانیم‌
آخرین خرید ها را هم کردم و داشتم حساب میکردم که یک ماشین شاسی بلند جلو مغازه ترمز زد. راننده داخل مغازه آمد، سیگار میخواست. مغازه دار که سیگار را دستش داد، راننده پرسید اصله؟ اینجاها همه سیگارها تقلبی است.!
منتظر جواب فروشنده نشد. سیگار را برداشت و رفت سوار ماشین خود شد و رفت.
فروشنده به خریدار روستایی که در مغازه بود گفت: حالا فلان شهری بود ها( یکی از شهرهای استان سیستان و بلوچستان) ادا و شکل تهرانی ها را در می‌آورد.

در این چهل روز به این صحنه فکر میکردم، چی شد که همان فروشنده با ما آن گونه تکریمانه برخورد داشت و با آن دیگری اینگونه خفیف کننده؟

شاید به آن خاطر که ما مسافر بودیم و او گردشگر.( این دو مفهوم یکی نیست و تفاوت بسیار دارند)


ما دوچرخه‌سوار بودیم، و هنگامه غروب نیازمند سرپناه، از برای محافظت خود از برای سرما، از برای روشنایی، از برای سرویس بهداشتی، از برای امنیت، از برای راحتی و...
پس همان نگاه اول ما و تلاقی نگاه ما با فروشنده، سراسر ناشی از« نیاز »است، مسافری هستیم که اینک به لطف انسان دیگر «نیاز» پیدا کرده ایم
پس برخوردمان، گفتارمان، نگاه مان، از موضع نخوت، از موضع بالا به پایین، از موضع غرور نیست. دو انسان هستیم که هر دو در یک جمله مشترک هستیم: «نسان ها به هم «نیاز» دارند»
پس احترام میشویم
اما آن دیگری خود را «نیاز»مند نمی‌بیند، وارد مغازه میشود، از سر نخوت ، غرور و ... حرف میزند، اینجا همان نگاه، همان گفتار، همان زبان بدن، اجازه شکل گیری ارتباط انسانی را نمیدهد. در حد خریدار، فروشنده در نازل ترین شکل خود می ماند و عجله برای پایان این دیدار است.
اما در برخورد ما عجله وجود ندارد
صبر، آرامش، خرید زمان اجازه ارتباط انسانی را به دو طرف میدهد.


آن فرد گردشگر ماشین شاسی بلند سوار اشتباه میکند که خود را از اهل «نیاز »نمیبیند. میگوید سیگاری بر لب میگیرانم و پا بر پدال میفشارم و میرسم به این شهر و دیار و آنجا امکانات لازم مهیا است
اشتباه او در این است که اعتماد کامل به ماشین اش دارد، به جاده دارد، تکنولوژی گولش زده و به گوش او فریبانه نجوا کرده تو به خود اعتماد کامل کن،« نیاز»مند هیچ انسانی نیستی و نمیشوی. هیچ فردی.
اما نمیداند، شاید ماشین اش عیب پیدا کند، خاموش کند و دیگر روشن نشود، پنچر کند و امکان درست کردن آن را نداشته باشد، شاید تصادف کند، و آن پقت حتی نتواند تکان بخورد، آن وقت است که می فهمد او هم ، همچون همه انسان ها اهل «نیاز» است، «نیاز» به انسان هایی دگر.
شاید حسن سفر با دوچرخه این باشد که به تو میفهماند اهل« نیازی».

فرق مسافر و گردشگر در همین است، مسافر اهل نیاز است.
هرگاه اهل نیاز شدی، مهم نیست با دوچرخه یا ماشین به سیستان و بلوچستان سفر کرده باشی یا هر کجای سرزمین. تو مهمان آنان خواهی بود و تو را به همان سورت سنت هزار ساله خود مهمان خواهند کرد.

با خودم فکر میکردم، چگونه شده که این فرهنگ غنی و به واقع عجیب مهمان نوازی اینگونه در بلوچ و سیستان بوجود آمد؟

بدنبال کارکِرد آن در طول زمان و سنت هزاران ساله آن گشتم.
جوابی برآن یافتم نمیدانم، فرضیه و احتمال است، مردم‌شناسی باید به آن پاسخ علمی بدهد، من احتمالم را میدهد.
این مهمان نوازی کارکرد داشته است.
در طول هزاران سال که قبایل و طوایف از مکران تا خاش و زاهدان و هامون رفت و آمد داشتند « نیاز» آن را داشتند که در طول سفر در بین راه در طوایف و قبایل دیگر بخاطر امنیت، آب، و...( همان دلایل ما که برای اسکان در بالا ذکر کردم) مستقر شوند. خرما را از سراوان به مکران و نمک را از فلان جا به مکران و از مکران ماهی را به فلان جا ببرد. پس یک سنت را در منطقه جا می اندازند.
مهمان حبیب خداست.
چون همانگونه که دیگری مهمان او ست، فردا او مهمان دیگریست، با سنت مهمان نوازی دیگر،« دیگری» مطرح نمیشود، همه« ما» میشوند،‌چون بهم « نیاز» دارند.
فکر کنم پاسخ عزیزی که پرسیده بود بلوچ ها در هر شرایطی مهمان نواز هستند را داده باشم.
و تفاوت مسافر و گردشگر را

و این نکته که انسان عصر جدید به اشتباه می‌پندارد، لزومی ندارد اهل« نیاز» باشد و تکنولوژی پاسخگوی اوست.

روزهای پس از چهل

@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 188 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1396 ساعت: 20:12