گل باغ آشنایی

ساخت وبلاگ
یک گزارش اورژانسی بهمان اعلام میشود که یک خانواده معتاد به همراه کودک خود کنار خیابان هستند. به محل اعزام میشیم. همین که خانواده را میبینم، مادر کودک را میشناسم، میگم تویی؟ میگه اره مادر فلانی، آمده ام منتظر پسرم هستم. او هم که مرا شناس می بیند، گل خند چهره اش رو می آید، میگه صدات آشناست، میگویم آره موهایم را زده ام. همراه دو مرد و یک زن در سایه درختی نشسته اند‌. میشنیم کنارشان. می‌گوید هنوز ترک نکرده چرا که غزال را جایی ندارد بگذارد. کمپی سراغ دارم که به همراه کودکش می‌تواند آنجا برود. قرار میشود کمک اش کنم. حتی آدرس خانه شان را حدودی یادم مانده. بقیه آن جمع هم، میگویند کمکشان کنم، جو ترک بینشان افتاده، غٙمیش می آیم. « نه تو نمیتونی»، « الان جو گرفتت» و در نهایت آدرس محل کارم را میدهم که بهم سر بزنند تا نامه معرفی بدهم. این که از موضع بالا به پایین نگاهشان نکردیم، این که او( مادر) مرا و من او را در یک صفت مشترک،« آشنایی», دیدیم. هم حس خوبی به او و سپس دوستانش داد و هم به من. دیگر خودم را در جمع یک مشت معتاد خطرناک حس نکردم. در جمعی آشنای مظلومی دیدم که نیاز به کمک داشت. قرار شد، مادر به همراه غزال بیایید و آنها هم. اگر مادر نیامد، آدرس خانه اش را بلدم، من به سراغش میروم. اما دوستانش،امیدوارم بیایند.
این مادر غزال، همانی بود که سال پیش از تمیزی خانه اش، به عنوان نشانه ای از خوب بودن نوشته بودم است. حس خوبی داشتم وقتی در جمع معتادین نشستم و آنها مرا پذیرفتن، حسی از جنس مسیح شدن. شیخ خراقان شدن. دیگران در شهر راه میروند و آشنا که میببند، از جنس دکتر مهندس است و آشناهای من از این جنس. با خودم فکر میکنم چه عاملی باعث شد مادر غزال و من نسبت به او و در نهایت جمع نسبت به ما، حس خوبی بگیرند و بیگرم!؟
- آشنایی!! این آشنایی چه میکند؟ بیشتر باید بی اندیشم.

***
از گرما گرم تهران و کارهای اداری پسرک معتاد شده، به اداره باز می‌گردیم، میبینم یکی از همکارانم، یک دسته گل میخک گرفته و در گلدان، روی میز قرار داده است. یک آرامش، یک حس زیبایی شناختی ، یک لطافت، یک ملاحت، یک نمیدانم چی در وجودم ، با دیدن گلها، شکل میگیرد. وقتی که انتظاری نداری، هیچ انتظاری نداری که چنین منظری ببینی و ناگهان می بینی، این حس نمیدانم چی به سراغت می آید. گاهی خالق چنین بی انتظاری های نمیدانم چی باشیم.

@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : باغ,آشنایی, نویسنده : iparchenane بازدید : 198 تاريخ : چهارشنبه 25 مرداد 1396 ساعت: 22:48