در پزشکی قانونی نشسته بودیم تا کودک داستان را دکتر، معاینه کند. با خودم مداد رنگی برده بودم، تا وقتش را پر کنیم و حوصله اش سر نرود. شروع به نقاشی کرد، خیلی، بلد نبود، دل به کار نمیداد، مجبور شدم، خودم به اصطلاح دست به آچار بشوم و با او شروع به نقاشی کنم. نقاشی ام را تمام کرد، یک صفحه پر از رنگ که جای خالی از سفیدی کاغذ در آن نبود. سرم را که از روی کاغذ برداشتم، دیدم مراجعین، سر برگردانده و ما را تماشا میکنند. با فردی که داشت نگاه میکرد و از کنارمان رد میشد، چشم در چشم شدم، ناگهان حول کرد و گفت خسته نباشید. کودک داستان ما افتاده بود روی غلطک و نقاشی میکشید. وهمین جدیت در کارش، مودکان دیکری مه در سالن حضور داشتند را جذب خود کرده بود. در نهایت چهار کودک که در آنجا با والدینشان، حضور پیدا کرده بودند، با هم نشسته بودند و داشتند نقاشی میکشید ند. یک نیمکت کامل، شده بود مهد کودک. حالا اسم ما را صدا زده اند و کودک نمی آید، که میخواهم پیش دوستام باشم. ، قانع بودن و رضایت از زندگی در لحظه با حداقل امکانات را از کودکان یاد بگیریم. اگر خود کودکی دارید، و جایی یا اداره ای مجبور هستید بروید ، بجای تبلت می توان یک مداد رنگی در کیف گذاشت. در هر اداره ای کاغذ باطله پشت سفید پیدا میشود.
***
ما معمولا در مواجهه با کودکان، یا در حین انجام ماموریتهای اداری که مستلزم حضور کودک هست، از اسباب بازی استفاده میکنیم. و به آنها اسباببازی هدیه میکنیم، چند وقتی است که اسباببازی هایمان بخصوص اسباب بازی های دخترانه مان ته کشیده، اگر کودک شما بزرگ شده و به اسباب بازی هایش نیاز ندارد و استقبال نمیکند، ما از آنها، استقبال میکنیم.
@parrchenan
پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید
برچسب : نیمکت,نقاشی, نویسنده : iparchenane بازدید : 210 تاريخ : چهارشنبه 25 مرداد 1396 ساعت: 22:48