اون سالها
سالهای اوج گازماخ خوریم بود
دیگه هیچ وقت اون همه گازماخ بهم نرسید و نخوردم
آشپزمون خدا سلامتش کنه
میگفت:
آقا رضازاده این قدر گازماخ دوست داری
شب عروسیت بارون میخواد بیاد.
***
پسرک به پسره میگه من از تو چیزی بر نمیدارم.
از بچه یتیم چیزی کش نمیرم.
میگه من یتیم نیستم
بابا دارم.
تو دلم میگم ای کاش نداشتی.(ذهن و جسم و روانت اسیر معتادی نبود)
***
پسرک خشمناک آمده آخر شبی که
آقا تو باشگاه یکی از بچه ها خوابوند تو گوشم.
بیا فلانش کن
خیال می کنه بی کس و کارم.
میگم بریم( حدس میزنم خودش مقصره)
میگم آروم بریم و فحش نده
در عصبانیت قیافش فوق العاده با حال میشه.
کشف به عمل می یاد یک بچه کوچک رو هل داده
و ارشد کلاس در نبود استاد مجبور به واکنش شده( البته اون خشونت قابل قبول نیست)
میام با ارشدشون صحبت می کنم و زیر چشمی اشاره میکنم بغلش کن و تمام میشه.
اما از این که حس کرد کس و کاری داره خشمش خوابید
پسر همراهش میگه کس دیگری بود نمی آمد آقا.
***
و امان از مظلومیت سرباز
این پیاده های شطرنج زندگی
به قول متنی که در تلگرام خواندم. سربازان همه اسماعیلند
هر وقت خبر کشته شدن بیست تن از سربازها را از بازگشت دوره آموزشی در فضای مجازی میخونم بغضم میگیره و قورتش میدم.
یاد آموزشی خودم می افتم از قزوین به تهران می آمدیم و چقدر شاد بودیم. حس آزاد شدن زندانی.
چقدر سکسی مزاح می کردند و شوخی میکردند.
از این که چهره زن حتی یادمون رفته.
چقدر رقصیدن و خندیدن و مزاح کردند هر بار که از آموزشی می آمدیم
خیلی دلم گرفت از کشته شدن این سربازان.
خییییلی
برچسب : پیاده های خالی,هالیوود پیاده روی مشاهیر,پیاده راه ها,پیاده راه های جهان,پیاده راه های تهران,پیاده راه های شهری,پیاده رو های شهری,پیاده رو ها,پیاده رو های متحرک,پیاده راه های ایران, نویسنده : iparchenane بازدید : 216