من و کلیدر

ساخت وبلاگ
من و کلیدر
اولین سال ورودم به دانشگاه، بود که با دولت آبادی و پس از آن کلیدر، آشنا شدم، داستان مفصلی داشت، بعضی جلدهایش را چند بار خواندنم.( در وبلاگ پرچنان، و پیوند کلیدر خوانی، آن سالها را نگاریده ام)
و این که همیشه از کتابخانه دانشگاه امانت می‌گرفتم یا از کتابخانه های دیگر.
اگر قرار بود هدیه ای ناب برای کسی متفاوت، تهیه کنم، آن کلیدر بود و چند بار تهیه کردم، اما خود، آن را نداشتم. چند تن از دوستان چند ساله ام را به واسطه کلیدر و خوانش آن و شِیر کردن بعضی از جملات نابش یافتم. کلیدر رمان نیست، مقاله نیست، فلسفه نیست، اما همه اینها هست کلیدر اوج نئشگی از کلمه است.
و سرانجام، دیشب ،خود در آبانم، کلیدر را هدیه گرفتم.
بعد از این که انار، دون کرده بودم و لذت دانه کردن انار و مزه آن زیر زبانم بود، با هر بار ترکاندن انار و دیدن رنگ یاقوت گون آن، تیره گون آن، سرخ گون آن، به رنگ لبهای آن، در دل حجم سفیدی اش، وبه به ای که از ته دل با دیدن رنگ به رنگ آن میگفتم،
کلیدرـ هدیه خود را گرفتم.
شاید این زمستان کلیدر را چون دانه های انار دوباره خوانش کنم.
این بار کلیدر خودم را.
دلم برای ستار تنگْ گرفته است. برای نئشگی از کلمه.
شاید این زمستان با زورق کلیدر در دریای تنهایی خویش، پارو زنم. کلیدر بخوانم و دلم برای خودم تنگ شود.
اگر چه نزد شما تشنه سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ میشود
آری:
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
چه گونه شرح دهم عمق خستگی ها را
اشاره ای کنم:
انگارکوه کن بودم
من آن زُلال پَرستم در آب گَندِ زمان
که فکرِ صافیِ آبی چنین لجن بودم
غریب بود وگشتم غریب تر
اما:
دلم خوش است که در غربتِ وطن بودم.

@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 177 تاريخ : دوشنبه 15 آبان 1396 ساعت: 15:23