گراز وحشی

ساخت وبلاگ

داستان گراز وحشی احسان عبدی پور را شنیدم یاد گفتگو هایم با راننده وانت و اسنپی افتادم:

یک

نیسان آبی قبراقی است و معلوم بود به آن رسیده است. بارم را که زدیم افتادیم در ترافیک تهران و گفت و شنودهایم شروع شد. از خاطرات سربازی و تویوتایی که در آن دوران دستش بود گفت و حرف زد و عکس‌هایش را نشانم میداد و می‌گفت سرم را با حرف هایش درد آورد که من مشتاقانه ادامه سخنش را طلب میکردم. اما از روزی گفت که وانت سابق اش را در شهریار دزدیدند.احازهددهید از زبان خودش روایت را بیان کنم: «دیوانه شده بودم، یک چاقو در پر شالم گذاشته بودم و به مدت دو ماه به باغها و خانه های منطقه سَرَک می‌کشیدم، از دیوار باغ ها بالا میرفتم و داخلش را ورانداز میکردم بلکه ماشین را بیام. در آخر آگاهی گفت ماشین را برده‌اند پاکستان که دیگر نا امید شدم »

پس از آن بوده که هر چه پس انداز داشته را جمع کرده و این نیسان آبی را خریده است، سفارشی برایش تولید شده بود و ترمز بهتر و کولر داشت.

برایم این دیوانگی و خطر کردن و خطرناک شدنش یادآور گراز داستان احسان عبدی پور شد که به دنبال انصاف و عدالت مُرد.

دو

اسنپ سوار شدم و راه افتاد، پس از دقایقی متوجه شدم که این دومین روز کاری اش است و اضطراب رانندگی در تهران را دارد. از همدان به تهران آمده بود از بابت روزی و نان.

«تهران هوای بد و کثافت دارد، آلودگی های صوتی و غیره، ترافیک اژدهاگون، گرانی و... اما یک چیز دارد که این همه آدم را در آغوشش میزیند: آن که نان و روزی ات را می‌دهد، تلاش کنی مزدت را می‌گیری و نان به خانه می‌بری »

اینها حرفهای چند وقت قبلم با یک راننده بود.

به راننده تازه کار امیدوارمی دادم و نکاتی که از این چند وقت هر روز سوار شدن در اسنپ و تاکسی یافته بودم و تجربه زیسته در تهران را به او بیان کردم.

وقتی به آدرس رسیدیم نمی‌خواست هزینه را دریافت کند و می‌گفت کمک بزرگی در حقش کرده ام، از این گفت که بسیار آدم ها دیده که با دیدن بدبختی دیگران حتی آدم هایی که نمی‌شناسد، خوشحال میشوند و اما تهران گویا اینگونه نیست،

از این گفت که در شهر خودشان همین کار، نانی برایش ندارد اما تهران دارد.

مشغول پیاده کردن وسایل بودم دیدم سخت، مشغول نوشتن است. گفت: نکاتی که گفتی را می‌نویسم تا یادم نرود.

ما آدم ها و حتی نخستی ها( شامپانزه ، کپی ها، بونوبوها) در تکامل خود جویای انصاف و عدالت بوده ایم، حتی عدالت در بدبختی!!(برداشت آزاد از کتاب هم دلی در حیوانات)

نتیجه‌گیری:

بدنبال انصاف و عدالت رفتن ریشه در تکامل زیستی ما دارد.

پی نوشت:

نکاتی که به او گفتم در پستی دیگر.

https://t.me/parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1402 ساعت: 19:17