فهم و ادراک

ساخت وبلاگ
در ماشین گشت نشسته بودیم که به تلفنم زنگ زد.
تازه از کمپ خارج شده بود و به همراه خانمش، رفته بودند دنبال خانه. پرسیدم وسوسه داری، سوالم را نفهمید، سوال و تشریح و تعریف کردم، گفت دارم. هزینه ششصد و چهل هزار تومنی که برای او کردیم و رشته ای که هر آن ممکن بود پنبه شود، جلو چشمم چرخی زد. این پول مردمی بود که به من اعتماد کرده بودند و دستم داده بودند و همکارم هم نارضا بود که هزینه کمپ برای او بکنیم. عذاب وجدانی دو طرفه هم بخاطر احتمال هدر رفتن پول مردم و اعتمادی که کرده بودند و هم بواسطه این خانواده و بچه هایش گریبانم را گرفت.
آقا عیسی ده دقیقه صبر کن، الان برات یک کلینیک سرپایی پیدا میکنم که بهت دارو بدهند تا وسوسه ات از بین برود. فرصت کمی داشتم، ذهنم و آدم هایی که میتوانستند کمکم کنند را مرور کردم، تماس هایم را شروع کردم، در نهایت یک جا را هماهنگ کردم و اقا عیسی را فرستادم پیش آن کلینک.( مخصوصا نام آقا عیسی را می‌آورم تا اگر مطالب قبلی را خوانده باشید، پیوستگی داستان در ذهنتان بیاید)
آن عذاب وجدانی که بر سینه ام سنگینی میکرد گنجشککی شد و پر کشید.
اما تا آن کرگردن به گنجشک تبدیل شود، جِز و ولزی کردم در اتاقک ماشین، زنگ بزن، اول خودت را معرفی بکن و یاد اوری کنی چه کسی بودی و برادریت را یاد کنی تا به آخر کار.
گاهی فکر میکنم ما مددکاران میتوانیم بعضی از حالات جلیل پیامبران، حضرت رسول را درک کنیم. مخصوصا آن آیه که خطاب قرآنی به حضرت رسول است که آن قدر خود را به آب و آتش نزن، تو مبشرا و نذیرایی( ۵۶ فرقان)

گاهی که همکارانم را میبینم، وقتی تلاش میکنند، خود را به آب و آتش می‌زنند، تا مثلا حکم اشتباه قاضی را برگردانند، یا تا نیمه های شب، جهت اجرای حکمی و یافتن سرپناهی برای کودکی، با اینکه نه کارشان هست و نه زمان کاری. یا هزینه های شخصی که مثلا برای کودک گرسنه دم ظهر انجام میدهند و...
همه را از جنس آن آیه بالا میبینم.
شاید به شکل و شمایل و تیپ مان نخورد، اما ما گاهی آن آیه بالا را فهم و درک میکنیم ، نه اینکه روخوانی بکنیم یا درباره اش حرافی کرده باشیم، عمل و فهم کرده ایم.
یک نکته بگویم برای شاهد حرفم. اکثر ماها یک شماره تلفن همراه داریم( دگر شرح و تفسیر این جمله با خود مخاطب)
آقا عیسی به کلینک رسید، از همکارم می پرسم، این قدر که ما برای آسیب اجتماعی این مملکت دل نگران هستیم، و خود را مسئول میدانیم آیا مسئولین امر و سرآمدان این رشته و این مملکت هم، دل نگران هستند؟

از انتهای هفته دگر سفر بلند مدت خود با چنبر( دوچرخه ام) را در منطقه بلوچستان و سیستان آغاز خواهیم کرد و این روزها ذهنم در آنجا و در سفر می چرخد.

@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 172 تاريخ : جمعه 19 آبان 1396 ساعت: 1:03