شب است و میخوابم. خواب میبینم:
در یک حیاط بزرگ مدرسه ای مشغول امتحان دادن هستیم. بچه هایی که خودم زمانی مربی شبانه روزی بودند هم با من در حال امتحان دادن هستند. من جلو جلو نشسته ام. با ممتحن هم کلام میشوم و یکهو متوجه میشوم، آقای گلپایگانی است. معلم عربی ما در سه سال دبیرستان. از دانشگاه رفتن میگویم و.. که وقت امتحان تمام میشود. یکی از بچه هام ورقه ها را جمع میکند و جواب سوالات را چک میکند و میبیند کتاب جوری دگر گفته و فحش میدهد. من تقریبا چیزی ننوشته ام و دارم آقای گلپایگانی را نگاه میکنم.
از خواب بیدار میشوم. تقریبا عصبانی و ناراحتم. از این که معلمی به راحتی میگوید بچه های راهنمایی هنوز سواد نوشتن ندارند و به راحتی از کنار این موضوع میگذرد. هیچ کار و خلاقیتی از خود بروز نمیدهد.
در خواب و بیدار یاد دوران دانشجویی می افتم که جهت کوهنوردی رفته بودیم قروه کردستان. مهمان خانواده یکی از همنوردان بودیم که پدرش معلم مناطق روستایی بود. و با چه شوق و هیجانی از دانش آموزانش میگفت. هنوز درخششی که در چشمانش و هیجانی که در صدایش از گفتن درباره دانش آموزانش بود یکی از زیباترین دیده ها و شنیده هایم است.
عجب گیری کردم ها
خسته رکابیدن باشی و در وسط خواب شبانه ذهنت تا کجاها برود!
باید کاری کنم، شاید وقتی که تهران رسیدیم از طریق ۱۲۳ بشود با مسئولان رده بالای اموزش و پرورش مرتبط با مدارس روستایی ارتباط گرفت. همه تلاشم را خواهم کرد.
از نظر من مددکار
کودک روستایی ،در این مناطق محروم، از خانواده بزند بیایید مدرسه شبانه روزی، سالهای سال و در آخر بی سواد بماند، مصداق بارز کودک آزاری است.
دلم خیلی گرفته برای این دوستانم که همیشه خوش آمد گویان و بدرقه گویان ما در جاده ها هستند.
چرا باید اینگونه باشد؟
کجای کار گیر دارد؟
ما مدرسه ای در منطقه سرباز رفتیم که معلم به رایگان روز جمعه برای دانشآموزان اش کلاس مکالمه انگلیسی گذاشته بود. معلمی دیدم که صبح زودتر از بچهها به اشتیاق، در مدرسه حاضر بود.
ما مسئولیم. برادران و خواهرانم مسئول ایم. اگر دین مدار هستیم، که کلکم راع کلکم مسئول سخن پیامبر حجت را بر ما تمام کرده. اگر نه دین مدار که آتئیست یا غیر دین دار هستیم، سخن سارتر را بخاطر آوریم که در پرسشی که کدام کار و رفتار درست است، پاسخ داد: آن بهترین کاری که قرار باشد جلوی میلیون ها میلیون چشم آدم ها انجام گیرد.
شاید این خواب و بی خوابی شبانه اشعار لورکا از زبان شاملو باشد. گفتگوی ماه و کودک. خودم خواستم بشنوم و حال به این بی خوابی دُچارم.
کودکان سرزمینم را دریابیم.
شبانه ترین بیست و نهم سفر
@parrchenan
برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 200