برنده و بازنده

ساخت وبلاگ
آخر وقت از ماموریت رسیدم اداره، خسته بودم و ساعت کاری مان تمام. پسرک نوجوانی با ناپدری اش مشکل پیدا کرده و کارشان بالا گرفته و در نهایت خانه را ترک گفته و سر از بهزیستی در آورده بود. یک حس آشنایی با پسرک پیدا کردم، آن روز چند تا از بچه های سابقم در شبه خانواده را دیده بودم و حس مربی بودنم رو آمده بود. پرونده همکار شیفت شبم بود. دقایقی نسبتا به اندازه زمان یک مصاحبه، با هم صحبت کردیم. فضای فانتزی از زندگی داشت. واقعیت را نمی‌دید و دوست داشت حقیقتی که در خیال خود ساخته را داشته باشد. خیال در خیال.
در بین حرفهایم متوجه شدم کیک بوکسینگ کار است و در این رشته ورزشی ، نفسی و تنی و عرقی زده است. از او پرسیدم، مسابقات این رشته چگونه است؟
سه پنج دقیقه و در مجموع پانزده دقیقه مبارزه است.
گفتم اگر طرحی نقشی ای برای مبارزه نداشته باشی میتوانی برنده, بشی؟ اگر ندانی پنج دقیقه اول را چه طرحی ریخته باشی و پنج دقیقه آخر را چگونه به پایان ببری ؟ مطمئن باش بازنده, خواهی بود اگر نقشه نداشته باشی. الان که با ناپدری درگیر شده ای هم حکم همان مبارزه است. برای آن طرحی ریخته ای؟ برای یکماه دیگر. پنج ماه دیگر و پنج سال دیگر و رسیدن به سن قانونی؟
رفتم چنبر را آماده کنم و بروم سوی منزل. پنج دقیقه ای طول کشید. وقتی برگشتم، تا از او خداحافظی کنم با یک دل نگرانی گفت: آقا نمیخواهم بازنده, باشم. کمکم کن‌.

چند تا از بچه هام به راه خلاف افتاده بودند. یکیشان که در چهره و لبهای کبودش ، آثار اعتیاد مشهود بود. و دیگری در صدایش. اگر عرضه داشتی مربی خوبی برای آنها میشدی.


هنوز داستان برندگان و بازندگان برای ابنای بشر جواب میدهد. هنوز.

برای برنده, شدن، نیاز به طرح و نقشه است‌ آیا ما آن را داریم؟

اگر پرونده من بود و زمان کافی داشتم روزهای بعدش که پسرک به این موضوع اندیشه بود و اگر هنوز ازم تقاضای کمک می‌کرد میگفتم، اول این بغضی که در گلویت گیر کرده است را جلو همه بترکان. برای برنده, شدن نیاز به سبک شدن است. نیاز به شکستن غرور است تا حرف دیگری را، چه مربی، چه لیدر، را بشنوی و بفهمی.

@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 208 تاريخ : جمعه 16 آذر 1397 ساعت: 6:04