به او گفتم تو همه خودت را بتکانی بیش از سی میلیون تومان نمیتوانی جور کنی، همه دارایی ات همین مقدار است. پس نمیتوانی جایی که ارزش پول پیشش دوبرابر این مقدار هست را هیچگاه اجاره کنی. پس باید خودت را « تشنه» این کار نشان دهی و در نتیجه نوع حرف زدنت، نوع عمل کردنت، عوض میشود و میتوانی برنده بازی باشی. بعد از یک هفته
کار را گرفته بود.
دو چیز، در این داستان، ذهنم را درگیر کرد.
اینکه نگرش« کلی»، ما به موضوعی که آن هم ناشی از نگرش« کلی کلی» ما به زندگی است، نوع حرف زدن و نوع رابطه و چگونگی زندگی کردن ما را مشخص میکند. اگر بخواهم بر این کلی ها نامی اتلاق کنم، فلسفه است. همه ما آدم ها به تبع داشتن هوش و آگاهی مجبوریم در دو بعد فیلسوف باشیم و اهل فلسفه. در نگاه کلان، نوع نگاهمان به زندگی. و در بعد خرد، هنگام مواجه شدن با درشت های زندگی، که هر چند وقت یکبار سر راه آدمی قرار میگیرد. این در پی دیگری می آید. مجبوریم فیلسوف های قوی باشیم تا در برخورد با دیگری بدانیم قرار است فحش دهیم یا بوس.
در داستان جوانک من
فلسفه کلی کلی اش: زندگی آبرومندانه و قانونی و بدون اجحاف به دیگری شاید باشد.
فلسفه کلی در آن موضوع: یک برآورد ریاضی به کمک آمار و اینکه عاقلانه است این کار در این بیکاری موجود در بازار به دست آورم
گفتار: در نتیجه به سمت جملاتی میرود که اعتماد سازی شکل گیرد.
رفتار: به عملی منجر میشود که قرداد بسته میشود و شاغل میشود و در دل کار جدید کلی خلاقیت و آدم های جدید وارد زندگی اش میشود و حجم دایره زنذگی اش و قطرش بزرگتر و بلند تر میشود.
پندار، گفتار، کردار.
اما چیز دومی که ذهنم را درگیر کرد، جمله ای بود که برادرم گفت، برادرم جوانک را میشناخت و او هم به وسع خود به او کمک فکری و غیره میکرد. وقتی داستان این دو به شکی اش را گفتم با یک نگاه متعجبانه گفت: این حرفی که تو به او زدی بسیار بدیهی بود.
و از این سخن فهمیدم «امر بدیهی» نداریم. بدیهی در مواجهه با تربیت و آموزش و تجربه زیستی اتفاق می افتد و چون این هر سه برای هر فرد در بستری متفاوت و در زمانهایی متفاوت تر اتفاق می افتد، انسانها بهتر است که در مواجهه با انسان های دیگر چیزی را به عنوان پیش فرض« بدیهی» در نظر نگیرند تا گفتار واضح تا عملکرد بهتر صورت گیرد.
@parrchenan
پرچنان...برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 168